11
بهره گيرى از ابعاد سياسى حج
محمد محمدى اشتهاردى
اشاره:
حج در اسلام، ذخيرهاى ارزشمند، بلند پايه و جاويد و چشمهاى هميشه جوشان با جويبارهاى گوارا، زلال و يك مكتب سازنده و بالنده است و همواره تشنگان را به سوى خود مىطلبد تا به آنها حيات و نشاط ببخشد.
حج، تنها يك عبادت محض و خودسازى بدون توجه به اجتماع نيست؛ بلكه حج:
در عين آنكه خودسازى است، وسيلۀ جامعه سازى است.
و درعين آنكه موجب ارتقاء فضائل اخلاقى است، وسيلهاى براى سامان بخشيدن سياست اسلامى است.
و در عين آنكه گناه زدائى است، وسيلهاى براى امام شناسى، و حركت در مسير جهت گيرى امام بر حق است.
با كمال تأسف، بيشتر حاجيان، از حج تنها به پوستهاى از آن قناعت كرده و مغز آن را به دور افكندهاند، و يا اينكه حج را وسيلۀ تفريح و سير و سياحت و يا تظاهر و تهيۀ وسائل مادى و شخصى خود قرار دادهاند، و هرگز به روح آن توجه نمىكنند. روشن است كه چنين حجى، حج ابراهيمى و حج محمدى -ص -نخواهد بود.
حج در اسلام در عين اينكه پاكترين وعميقترين عبادت براى تطهير و شستشوى روح و روان از هر گونه آلودگى است، مؤثرترين وسيله براى تبيين و پيشبرد اهداف سياسى است، و اصولاً نمىتوان حج را از دو خصيصۀ «عبادت» و «سياست» جدا كرد، كه اين دو تار و پود حج را تشكيل مىدهند، چرا كه روح عبادت، توجه به خدا است، و روح سياست توجه به خلق خدا، و اين دو در مراسم حج آنچنان بهم آميختهاند كه جدا كردن هر يك، مساوى با نابودى اصل حج است، به عبارت روشنتر امور سياسى در سطح عالى و كامل، آنچنان در يكايك دستورهاى حج، جريان دارد، كه خون در پيكر انسان جارى و سارى است، و آنانكه منهاى توجه به جنبههاى سياسى حج، به انجام مراسم حج مىپردازند، و تنها به پوستهاى از ظواهر عبادى حج قناعت مىكنند، قطعاً بدانند كه حج را از محتوايش خارج كرده، و هيچگونه بهرۀ صحيح از آن نخواهند برد، براى دريافت اين مطلب به روايت زير توجه كنيد:
عصر امام باقر -ع -بود، طاغوتيان بنى اميه بر سراسر نقاط اسلامى حكومت مىكردند، اكثر مردم دنباله رو آنها بودند، و از اسلام جز پوستى ديده نمىشد، حج آنها نيز همان حج طاغوتى بود، در ظاهر طواف كعبه مىكردند و فرياد لبيك لبيك، سر مىدادند، ولى امام حق را نمىشناختند، و يا اگر شناخته بودند، بجاى پيروى از او، به دنبال طاغوت عصر، حركت مىنمودند.
امام باقر - ع - همراه يكى از روشن دلان به نام ابو بصير، در مراسم حج شركت نمود، ابو بصير، ناله و فرياد و صداى گريۀ بسيار شنيده گفت: «مٰا اَكْثَرَ الْحَجيجُ وَ اَعْظَمَ الضَّجِيجُ» : «چقدر حاجى زياد است، و گريه مردم، عظيم و گسترده مىباشد» .
امام باقر - ع -(كه به روح حج توجه داشت و هرگز فريب ظاهر را نمىخورد، و حج بوجهلى را با حج ابراهيمى، كاملاً تشخيص مىداد) ، به ابو بصير فرمود: «بَلْ مٰا اَكْثَرَ الضَّجِيجُ وَ اَقَلَّ الْحَجيِجُ» : «بلكه گريه كننده بسيار است، اما حاجى اندك. . .»1
جمعى از كوته بينان، بخاطر عدم درك محتواى عميق اجتماعى - سياسى حج، با تبليغات دامنه دار خود باوراندهاند كه نبايد حج را با مسائل سياسى در آميخت.
حضرت امام خمينى -قدس سره -اين گونه منطق سست را به شدت محكوم كرده، و در فرازى از گفتارش مىگويد:
«يكى از فلسفههاى بزرگ حج، قضيه بعد سياسى او است، كه دستهاى جنايتكار، از همۀ اطراف، براى كوبيدن اين بعد در كار هستند، و تبليغات دامنهدار آنها معالاسف در مسلمين هم تأثير كرده كه مسلمين سفر حج را بسيارشان يك عبادت خشك خالى بدون توجه به مصالح مسلمين مىدانند، حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسىاش كمتر از بعد عبادىاش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است»2
در فراز ديگر مىگويد:
در لبيّك لبيّك، «نه» بر همۀ بتها گوييد و فرياد «لا» بر همۀ طاغوتها و طاغوتچهها كشيد، و در طواف حرم خدا كه نشانۀ عشق به حق است، دل را از ديگران تهى كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد، و به موازات عشق به حق از بتهاى بزرگ و كوچك، و طاغوتها و وابستگانشان، برائت جوييد كه خداى تعالى و دوستان او، از آنان برائت جستند و همۀ آزادگان جهان از آنان برىء هستند. . . و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد، و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعدههاى حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد، و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهانى باشيد.3
بهرهگيرى سياسىپيامبر (ص) و امامان -عليهمالسلاماز مراسمحج و عمره
در اين مقال مناسب است به ذكر چند نمونه از بهره گيرىهاى سياسى پيامبر اسلام -ص -و ائمۀ اهلبيت -عليهم السلام -بپردازيم، تا شيوۀ صحيح برگزارى حج را آموخته و مشخصههاى حج ابراهيمى و محمدى -ص -را بهتر بشناسيم.
الف:
مانور توحيدى قهرمانانۀ پيامبر -ص -و همراهان هنگام طواف
پيامبر -ص -در سال هفتم هجرت (يكسال قبل از فتح مكه) بر اساس قطعنامۀ «صلح حديبيه» ، مجاز بود كه براى انجام مناسك عمره، به مكه رود و سه روز در مكه بماند.
آن حضرت، همراه دو هزار نفر از مسلمانان، به سوى مكه حركت نمودند، در ميقات محرم شده، با شكوهى به بلنداى آفتاب وارد مكه گرديدند و به طواف كعبه پرداختند، مردم مكه از زن و مرد و كوچك و بزرگ به تماشاى سيماى ملكوتى پيامبر -ص -و يارانش، صف كشيده بودند، جمال و شكوه پيامبر -ص -و يارانش، ديدگان آنها را خيره كرده بود، در اين موقعيت بسيار مهم، كه از نظر سياسى، حساس و سرنوشت ساز بود، پيامبر -ص -به يارانش فرمود:
«شانههاى خود را عريان كنيد و به گونهاى (شكوهمندانه) طواف كنيد تا مشركان پوست ستبر و بازوان قوى و پرتوان شما را بنگرند» .
ياران، اين دستور را اجرا نمودند، مشركان در گرداگرد كعبه، صف كشيده بودند و طواف شكوهمند پيامبر -ص -و اصحابش را تماشا مىكردند.
جالب اينكه: هرگاه غرّش «لبيّك اَللّهُمَّ لبيّك» مسلمانان قطع مىشد، «عبداللّه بن رواحه» (يكى از سرداران اسلام) در حالى كه شمشيرش را حمايل كرده بود، اشاره به پيامبر - ص - كرده، با حنجرهاى نيرومند و فريادى رعد آسا، چنين «رجز» مىخواند و (شعار مىداد) :
خَلُّوا بَنِى الْكُفّٰارِ عَنْ سَبِيلِه
«اى كافر زادگان! راه را بر رسول خدا - ص - بگشاييد، راه بگشاييد و بدانيد كه همۀ سعادت در پرتو پذيرش رسالت پيامبر خدا - ص - فراهم مىشود.
پروردگارا! من به گفتۀ آن حضرت ايمان دارم، و حق را در پذيرش فرمانش مىنگرم»4
به اين ترتيب مىبينيم، طواف كعبه، براى پيامبر - ص - و يارانش، به صورت مانور و نمايش قدرت، در برابر مشركان درآمده بود، و در عين آنكه عبادت بود، تبلورى از سياست و شكوه اسلامى، براى سر كوبى مشركان شده بود.
ب:
اعتراض شديد و علنى امام حسين - ع - به معاويه در مراسم حج
سال 58 هجرت، دو سال قبل از مرگ معاويه بود، معاويه با طغيان و سركشى بسيار مغرورانه، به كشتار علويان و شيعيان امام على - ع - ادامه مىداد، و با قلدرى بىرحمانهاى، با آنها برخورد مىكرد.
امام حسين - ع - در آن سال، در مراسم حج شركت نمود، در كنار مراسم حج، در سرزمين منىٰ همۀ بنى هاشم و شيعيان و افراد برجستۀانصار را به يك گرد همايى دعوت كرد، بيش از هزار نفر، در محضر آن حضرت، اجتماع كردند، جمعى از تابعان و فرزندان اصحاب رسول خدا - ص - نيز حضور داشتند، امام حسين - ع - در آن اجتماع، برخاست و سخنرانى پرشورى كرد، در اين سخنرانى، پس از حمد وثنا فرمود:
«اَمّٰا بَعْدُ: فَاِنَّ الطّا غِيَةَ قَدْ صَنَعَ بِنٰا وَ بِشِيعَتِنٰا، مٰا قَدْ عَلِمْتُمْ وَ رَأَيْتُمْ. . .»
«اما بعد: همانا اين طاغوت (معاويه) برخوردهايى با ما و شيعيان ما نمود كه همۀ شما مىدانيد و ديدهايد و گواه بودهايد، و اخبار آن به شما رسيده است، من مىخواهم امورى را از شما بپرسم، اگر راست گفتم، مرا تصديق كنيد و اگر دروغ گفتم، مرا تكذيب نماييد، گفتارم را بشنويد، و آن را به خاطر بسپاريد و سپس وقتى كه پس از مراسم حج، به محل سكونت خود باز گشتيد، پيام مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ نماييد، و آنها را به آنچه مىدانيد (از ستمهاى معاويه، و پيكار با او) دعوت كنيد، من ترس آن دارم با ادامۀ اين اوضاع، «حق» فرسوده و نابود گردد، ولى خداوند نورش را تكميل نمايد هر چند كافران آن را نپسندند»
آنگاه امام حسين - ع - با بيان آيات قرآن و احاديث پيامبر - ص - پيرامون برترى على ع - و شايستگى او و فرزندانش براى امامت، استشهاد كرد، و در اين راستا، هر فرازى را كه بيان مىكرد، حاضران با فرياد: «اَللّٰهُمَّ نَعَم، قَد، سَمِعْنٰاهُ وَ شُهِدْنٰاهُ» ؛ «آرى خدا را گواه مىگيريم، كه اين گفتار را (از رسول خدا «ص») شنيدهايم و به صدق آن گواهى مىدهيم» ، سخنان امام حسين - ع - را تصديق مىنمودند.
در پايان، بار ديگر امام حسين - ع - به آنها فرمود: «شما را به خدا سوگند مىدهم كه هنگام بازگشت به اوطان خود، سخن مرا به افرادى كه مورد اطمينان شما هستند ابلاغ كنيد، و آنها را از دعوت من آگاه نماييد» .5
اين حادثه نيز يك نمونه از بهره بردارى سياسى در كنار مراسم حج است امام حسين ع - از اجتماع مسلمين در مراسم حج، بر ضد طاغوت عصرش معاويه، به كار برد.
به اين ترتيب، در اين تابلو نيز، حج ابراهيمى را مىنگريم، كه تنها عبادت خشك نيست؛ بلكه در كنارش، مسائل مهم سياسى مطرح مىشود، و در شرايط بسيار سخت، مسألۀ رهبرى حق، و اظهار نفرت از رهبرى طاغوت، كه يك مسألۀ كاملاً سياسى است، عنوان مىگردد.
ج:
برخورد امام سجاد با طاغوت عصرش در كنار كعبه
يكى از فرازهاى جالب تاريخى معروف كه نشانگر آميختگى مسائل سياسى با مراسم حج است، ماجراى برخورد شديد امام سجاد - ع - با هشام بن عبدالملك، طاغوت اموى در كنار كعبه هنگام مراسم حج است، كه خلاصۀ آن را در اينجا مىآوريم:
عصر خلافت عبدالملك (پنجمين خليفه مقتدر اموى) بود، پسرش هشام براى انجام مراسم حج، وارد مكه شد، او هنگام طواف، خواست حجرالاسود را استلام كند، ولى بر اثر ازدحام جمعيت نتوانست. در نزديك حجرالاسود، منبرى براى هشام نهادند، او بر بالاى منبر رفت، جمعى از مردم شام به گرد او حلقه زده بودند، و او به تماشاى طواف كنندگان پرداخت، ناگاه ديد امام سجاد - ع - به طواف كعبه مشغول است وقتى كه خواست، حجر الاسود را استلام كند، مردم با كمال احترام، براى او راه باز كردند، او با كمال راحتى، حجر الاسود را استلام نمود.
در اين هنگام يكى از اهالى شام، به هشام گفت: «اين شخص كيست كه اين گونه مورد احترام مردم است؟»
هشام، خود را به نادانى زد و گفت: نمىشناسم.
در اين لحظۀ حساس، فرزدق، شاعر حماسه سراى خاندان رسالت - ع - كه از شاگردان امامان اهلبيت - ع - بود، به آن مرد شامى گفت: وَلٰكِنِّى اَعْرِفُهُ: «ولى من او را مىشناسم»
شامى گفت: اين شخص كيست؟
فرزدق در معرفى امام سجاد قصيدۀ معروف و پرتوان خود را خواند، اين قصيده شامل 41 بيت است، كه با اين مطلع آغاز مىگردد: هٰذا الَّذى تَعْرِف الْبَطْحٰاءُ وَ طْأَتَهُ وَ الْبَيْتُ يَعْرِفُهُ وَالْحِلُّ وِالْحَرَمُ
اين مرد كسى است كه سنگريزههاى مكه، جاى پاى او را مىشناسند، خانۀ كعبه و بيابانهاى حجاز، از بيرون حرم و داخل حرم، او را مىشناسند» .
هشام به خشم آمد، و دستور داد فرزدق را زندانى كردند، وقتى كه امام سجاد - ع - از زندانى شدن او باخبر شد، براى او دعا كرد، و از او دلجوئى نمود، و دوازده هزار درهم براى او فرستاد، فرزدق آن را نپذيرفت، امام سجاد - ع - براى او پيام داد:
«به خاطر حقى كه بر تو دارم، اين مبلغ را از ما بپذير، خداوند به مقام معنوى و نيت پاك تو آگاه است» ، آنگاه فرزدق آن مبلغ را پذيرفت، و در زندان، اشعارى در سرزنش هشام سرود.6
* * *
در اين تابلوى زيبا مىبينيم: امام سجاد - ع - هنگام طواف كعبه، به شوكت هشام، اعتنا نكرد، و عمل فرزدق را در آنجا كه كاملاً جنبۀ سياسى داشت، ستود و از او دلجويى كرد، و برايش دعا نمود و دوازده هزار درهم فرستاد، و به نيت پاك او ارج نهاد و او را كاملاً تأييد نمود.
آيا اين تأييد و اين صحنه، بيانگر آن نيست كه مطرح كردن مسائل سياسى در كنار عبادت پرشكوه حج، محبوب و مقبول امامان معصوم بوده است؟
در اينجا مىافزاييم كه حضرت مهدى - عج - در كنار كعبه، قيام و ظهور مىكند، و مردم بين ركن و مقام با آن حضرت بيعت مىنمايند.7