72دردلشان نهم، تا نوبت به محمد(ص) عربى رسد، خاتم پيغامبران و چراغ زمين و آسمان و مولد و منشأ وى گردانم. مهبط وحى، منزل كرامت وى كنم. سقايت و نقابت آن به دست وى مقرر كنم آنگه مؤمنان را از اطراف عالم، عشق آن در دل نهم تا سروپاى برهنه، ضياع و اسباب بگذاشته جان بر كف دست نهاده رويها گرد گرفته همى روند و گرد آن خانه طواف كنند و از ما آمرزش خواهند، اى آدم هر كه ترا پرسد از ما كه با ايشان چه كنم؟
گوى كه من با علم با ايشانم و حاضر دل ايشانم و درد ايشان را درمانم و از ديدههاشان نهانم اما جانهاى ايشان را عيانم. اندر دل من بدين عيانى كه تويى وزديده من بدين نهانى كه تويى
و در جنبۀ باطنى و معنوىِ حج و مراتب افراد و اشخاص گويد:
«حجّ عوام» ديگر است و «حج خواص» ديگر، حج عوام قصد كوى دوست و حج خواص قصد روى دوست، آن رفتن بسراى دوست و اين رفتن براى دوست. دردم نه ز كعبه بود كز روى تو بود مستى نه زباده بود كز بوى تو بود
عوام به نفس رفتند در و ديوار ديدند، خواص به جان رفتند گفتار و ديدار يافتند او كه به نفس رود رنج يابد و بار كشد تا گرد كعبه بر آيد و اين كه به جان رود بيار آمد و بياسايد و كعبه خود گرد سرايش برآيد.
خواجه عبداللّٰه انصارى گويد:
بدان كه خداى تعالى در ظاهر، كعبهاى بنا كرده كه از سنگ و گل است و در باطن، كعبهاى ساخته كه از جان و دل است؛ آن كعبه، ساختۀ ابراهيم خليل است و اين كعبه، بنا كردۀ رب جليل است، آن كعبۀ منظور نظر مؤمنان است و اين كعبه، نظرگاه خداوند رحمان است، آن كعبه، حجاز است و اين كعبۀ راز است، آن كعبۀ اصناف خلايق است و اين كعبه، عطاى حضرت خالق است، آنجا چاه زمزم است و اينجا آه دمادم است، حضرت محمد مصطفى آن كعبه را از اصنام پاك كرد تو اين كعبه را از بتان هوى وهوس پاك گردان.