22خود مكه بدون قصد اقامت، تمام مى خوانند؛ در نتيجه اعتقاد به تفضيلِ بعضى از شهرها بر بعض ديگر خلاف تقيه باشد! در واقع از شعائر عامه و اهل سنت، تمام خواندن نماز در مسافرت است، اگرچه قصر را در كنار آن مرجوح مىشمارند و مذهب شيعه را با اينكه مخالف اعتقادشان مىدانند، پذيرفتهاند و انكار و تشنيعى نداشتند [البته بنا به گفتۀ شما] در اينصورت قول به تخيير در حرمين كه به نوعى عين مذهب عامه است، مانعى نداشته؛ لذا وجهى براى استتار و مخفى سازى باقى نمىماند؛ در حالىكه استتار و پنهانى بودن زمانى است كه مورد انكار قرار بگيرند و نكوهش شوند. . .» 1
احتمال دوم: ممكن است مراد امام اين باشدكه ائمه (عليهم السلام) بعد از قصد اقامت در مكه، نماز را تمام مىخواندند؛ زيرا بعيد به نظر مىرسدكه ايشان درمكه به صرف تخيير و نه ازباب قصد اقامت ده روز، تمام خوانده باشند با اينكه خود ايشان ديگران را در صورت قصد اقامت امر به اتمام كرده، از تمام خواندن بدون قصد اقامت نهى مىكردند. پس پاسخ امام (ع) اينگونه بود و مصلحت نديد همان را كه به هشام فرموده بود به عبدالرحمان نيز بگويد. 2
احتمال سوم: چه بسا كلام امام (ع) كه فرمود:
«لا كُنْتُ أَنَا. . .» ، استفهام انكارى و يا تقريرى باشد؛ در اين صورت، مراد حضرت اينگونه است: آيا من و پدرانم نبوديم كه وقتى وارد مكه مى شديم، نماز را تمام مىخوانديم [و اعتقادمان را كه حتميت قصر بود] از عامه پنهان مىساختيم؟ يعنى وضع و حالمان را از ايشان مخفى مىكرديم تا متوجه نشوندكه ما در سفر نماز را شكسته مىخوانيم. در اينصورت معناى
«اسْتَتَرْنَا مِنَالنَّاس» ى عنى خودمان را از مردم پنهان مىكرديم نه اينكه تمام خواندن را از آنها مخفى مىساختيم. بنابر اين معنا، امام (ع) آنچه را كه از هشام نقل شده بود، تأييد مىكند. 3
احتمال چهارم: آنچه ازكلام راوى
«إِنَّ هِشَاماً رَوَى عَنْكَ أَنَّكَ أَمَرْتَهُ بِالتَّمَامِ» فهميده مىشود اين است كه امر به تمام خواندن نماز در اين اماكن تقيهاى بوده و تمام