48خشك بود.»
چنانكه از پاسخ صفيه به اميه روشن مى شود، اشعار صفيه، داراى اهدافى عالى و در خدمت هدف هاى بزرگ است.
شعر صفيه در رحلت پيامبر (ص)
پس از رحلت پيامبرخدا (ص) افراد زيادى دربارۀ آن حضرت شعرگفتند و مرثيه سرودند؛ از جملۀ آنها صفيه بود كه دربارۀ پيامبر اشعارى سرود. اكنون بخشى از آن را در اين قسمت نقل مى آوريم:
«أفاطم بكى ولا تسأمى
بصبحك ما طلع الكوكب
هو المرء يبكى وحق البكاء هو الماجد السيد الطيب
فأوحشت الأرض من فقده وأى البرية لا ينكب
فما لى بعدك حتى الممات إلا الجوى الداخل المنصب
فبكى الرسول وحقت له شهود المدينة والغيب
فعينى ما لك لا تدمعين وحق لدمعك يستسكب» . 1
«اى فاطمه، گريه كن و از گريه خسته مشو كه ستارۀ صبحت غروب كرده است. او مردى است كه گريه براى او سزاوار است؛ زيرا بزرگ و آقا و پاكيزه است. زمين از دست دادن او به وحشت افتاده، كدام جمعيت است كه با فقدانش درغم نباشد. پس از تو، تا دم مرگ با سوز و گدازى كه دل را آتش مى زند دست به گريبانم. بر او گريه كن كه سزاوار گريه است و مردمى كه در مدينه بودند و نبودند گريانند. اى چشم من، چرا اشك نمى بارى كه جا دارد همواره جارى باشد.»
و همچنين از اشعار او است.
آب ليلى على بالتسهاد
وجفا الجنب غير وطء الوساد
واعترتنى الهموم جدا بوهن لأمور نزلن حقّاً شداد
رحمة كان للبرية طرّاً فهدى من أطاعه للسداد
طيّب العود والضريبة والشيم محض الأنساب وارى الزناد
عاش ما عاش فى البرية برّاً ولقد كان نهبة المرتاد
ثمّ ولّى عنا فقيداً حميداً فجزاه الجنان ربّ العباد 2