43ابن جابر گفته است:
لقد سعدت حليمۀ حيث حازت رضاعته و نالت كلّ فخر 1
«حليمه به سعادت و خوشبختى نايل شد آنگه كه شير دهى ا ش را بر عهده گرفت و به افتخارات بلندى نايل گرديد.»
محبت حليمه به پيامبر (ص) و توصيف آن حضرت
به دليل مشاهدۀ كرامات و معجزات فراوان از پيامبرخدا (ص) و اينكه به يمن وجود آن حضرت بركات فراوانى بر خانۀ حليمه نازل شد، علاقه زايد الوصفى به پيامبر پيدا كرد، تا آنجاكه حليمۀ سعديه، پيامبر (ص) را بر فرزندان خويش، ضمره و عبدالله و قرّه مقدم مى داشت و مى گفت: «فرزندم! به خداى آسمان كه تو از فرزندانم عزيزترى، مى شود كه زنده باشم و بزرگى و جلالت تو را ببينم؟» . 2
پيامبر (ص) حدود چهار سال در خانۀ حليمۀ سعديه و دور از خويشان خود زندگى كرد. سال ششم بعد از عام الفيل بود كه حليمه، پيامبر را نزد آمنه، مادرش آورد و در وصف او گفت:
«محمد به كودكانى كه بازى مى كردند، نگاه مى كرد؛ اما با آنان بازى نمى كرد، هرگز از او كارهايى كه از ديگر كودكان سر مى زد، نديدم. او بسيار تميز بود. عريان بودن بدنش را دوست نمى داشت. هنگامى كه سخن مى گفت، سخنانش نيكو بود. صدقه نمى خورد. اگر با حيوانى بدرفتارى مى شد، با دست كشيدن، حيوان را آرام ميكرد.» 3
احترام پيامبر به حليمه سعديه
پيامبر (ص) به حليمۀ سعديه فراوان احترام مى كرد. جامۀ خويش را براى وى مى ا نداخت و در مقابلش دو زانو مى نشست.
ابى طفيل گويد: پيامبر را در جِعرانه ديدم كه گوشتى را ميان اصحاب تقسيم مى كرد؛ ناگاه زنى از صحرا وارد شد، پيامبر جامۀ خويش را برايش گسترد. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: اين مادر رضاعى پيامبر است كه در كودكى شيرش داده. پيامبرخدا از اين گونه برخوردها با حليمه سعديه و شوهرش ابو ذؤيب فراوان داشت؛ همچنين با خواهر و برادر رضايى ا ش. 4
پس از آنكه محمدبن عبد الله به پيامبرى برانگيخته شد، روزى بر فرش يا جامۀ خود نشسته بود كه شوهر حليمه، پدر رضاعى ا ش (ابوذؤيب) وارد شد. آن حضرت گوشه اى از جامۀ خويش را برايش گسترد. حارث نشست. طولى نكشيد كه مادر رضاعى ا ش حليمه نيز وارد شد. گوشۀ ديگر زيرانداز