22ابن ابي الحديد نوشته است: «ابوالعاص، شوهر زينب، دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از طرف مسلمانان در جنگ بدر به اسارت گرفته شد و پيامبر در قبال آزادى ا ش وعده داد كه پس از مراجعت به مكه، وسايل سفر زينب را به مدينه فراهم سازد. پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به زيد بن حارثه و گروهى از انصار مأموريت داد كه در هشت مايلى مكه توقف كنند و هر وقت كجاوۀ زينب به آنجا رسيد، او را به مدينه بياورند. قريش از خروج دختر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم از مكه آگاه شدند، گروهى تصميم گرفتندكه او را از نيمۀ راه بازگردانند. جباربن اسود با گروهى خود را به كجاوۀ زينب رساند و نيزه اش را به كجاوۀ دختر پيامبر كوبيد، از ترس آن، زينب كودكى را كه در رحم داشت سقط كرد و به مكه بازگشت. پيامبر از شنيدن اين خبر سخت ناراحت شد. در فتح مكه (با اين كه همه را بخشيد و آزاد كرد) خون قاتل فرزند زينب را مباح شمرد.» 1
بلاذرى در انساب الأشراف، بازگشت زينب به مدينه را پس از آزادى قطعى دانسته (كه طبق اخبار شيعه، هم ماجراى ازدواج با ابى العاص و هم آزادى وى پس از آزادى شوهرش و بازگشتش به مدينه، قطعى است) و لذا بلاذرى اينگونه مى نويسد:
«عبدالله بن ابى بكر در روايتى از قول زينب نقل كرده كه گفت: همين كه ابوالعاص به مكه بازگشت به من گفت: آماده شو كه به پدرت ملحق شوى. من به همين منظور از خانه بيرون آمدم كه دختر عقبه مرا ديد و گفت: دختر محمد! به من خبر رسيده كه عزم پيوستن به پدرت را دارى؟ گفتم: نه. گفت: از من پنهان مكن، من زنى ثروتمندم و مى توانم تمامى نيازهاى تو را برآورم. اما زينب پاسخ داد: باز از ترس گفتم: چنان قصدى ندارم.» 2
ابن هشام نوشته است: «ابوسفيان، به كنانۀ بن ربيع (برادر ابى العاص بن ربيع) گفت: دختر محمد را برگردان و چند روزى كه گذشت، بى سر و صدا در شب او را راه بينداز و پيش پدرش ببر، چون به جان خودم، نيازى به حبس او نداريم و با توجه به گرفتارى هاى خود، كينه اى از او در دل باقى نمى گذاريم، كنانۀ بن ربيع، اين سخن را پذيرفت و پس از دو- سه روز، او را آرام و بى صدا حركت داد و به حضور پيامبر آورد.» 3
در مسانيد تاريخى فريقين است كه ابوالعاص بن ربيع، پس از هجرت زينب، مسلمان شد و به نزد