56«در خانه خوابيده بودم كه ناگهان صداى شيونى از خانۀ امسلمه شنيده شد. من به خانۀ امسلمه رفتم. مردم مدينه؛ زن ومرد بهسوى خانۀ امسلمه هجوم آوردند. پرسيدم: امالمؤمنين! اين ناله و فرياد و استغاثه چيست؟ او پاسخى نداد ولى به سمت زنهاى بنىهاشم رفت و به آنان فرمود: اى دختران عبدالمطّلب، كمكم كنيد و با من بگرييد. به خدا سوگند آقاى شما، سيد جوانان بهشت، سبط پيامبرخدا، حسينبنعلى را كشتند! پرسيدم: اى مادر مؤمنان، اين خبر را از كجا دانستى؟
فرمود: الآن درخواب پيامبرخدا را آشفته، افسرده وغمگين ديدم، سبب پرسيدم، فرمود:
در اين روز، حسين فرزندم و اهل بيت او را كشتند. مشغول دفن ايشان بودم، اين ساعت از دفنشان فارغ شدم كه صورتم چنين است. از خواب بيدار شدم. گويا هيچ نفهميدم و عقل و هوش از سرم رفته بود كه ناگهان به سراغ تربت حسين (ع) - كه جبرئيل براى پيامبر (ص) آورده و ايشان به من سپرده بودند - رفتم، ديدم خون تازه از شيشه جوشيد و اكنون دانستم، طبق خبرى كه پيامبرخدا (ص) به من داده بودند، حسين در كربلا به شهادت رسيده است. امسلمه از آن خون گرفت و به صورت ماليد و آن روز را روز نوحه و ماتم قرارداد تا اينكه خبر رسيد همان روز حسينبنعلى (عليهماالسلام) به شهادت رسيده است.» 1
اين حدي-ث، از اح-اديث مشهور و مساني-د رواي-ى شيعه است كه البته مث-ل آن تربت را خود ابىعبد الله (ع) نيز به ام سلمه داده و به او فرموده است: «اين را هم با آنچه جدم به تو سپرده نگهدارى نما، هر وقت هر دو به خون مبدل گشت، بدان كه شهيد شدهام.» 2
وفات امسلمه و دفن در بقيع
اواخر عمر امسلمه، همزمان است با آمدن بشيربنجذلم به مدينه و دادن خبر شهادت امام حسين (ع) و يارانش و بدينسان؛ چنانكه تاريخنگاران نگاشتهاند، اهالى مدينه وقتى از شهادت امام حسين (ع) آگاهى يافتند، پس از چند روز، با وفات مادر مؤمنان، امسلمه مواجه