41را مغرور نكند تا به هر چه فساد و تباهىاش بر تو روشن است، اقدام كنى. چشم سر و چشم دلت از تشخيص راه حق كور شده، اگر از خطاى خود برنمىگردى، پس به ما اجازه ده، هر چه مىخواهيم از زشتىهايت بگوييم.
معاويه وقتى ديد عبدالله دست برنمىدارد و مجلس در بُهت فرو رفته و همگى غرق در استماع سخنان او شدهاند، صدا زد: عبدالله! ما از خطا و اشتباهمان برمىگرديم، تو را به خدا بنشين. خدا لعنت كند كسى را كه آتش درونى تو را برافروخت:
«لعن الله من أخرج ضبّ صدرك من وجاره محمول لك ما قلت و لك عندنا ما أمّلت فلو لم يكن مجدك و منصبك لكان خَلقك و خُلقك شافعين لك إلينا و أنت ابن ذي الجناحين و سيد بني هاشم» .
«خداوند لعنت كند آن را كه آتش درونت برافروخت و تو را بر اين سخنان خشمگينانه واداشت. اكنون هر چه بخواهى انجام مىدهم و هر حاجتى دارى بر مىآورم. اگر مقام و مجد و عظمت تو نبودهمان روش و اخلاقت كافى بود كه حوائج و خواستههايت برآورده شود. آخر تو پسر ذوالجناحين و سيد و بزرگ بنىهاشمى.»
«فقال عبد الله، كلاّ بل سيّد بنى هاشم حسن و حسين لا ينازعهما فى ذلك أحد» .
«عبدالله گفت: بس است اى معاويه، بلكه دو سيد بنىهاشم حسن و حسيناند. كسى را نسزد كه در مقام و رتبه با ايشان برابرى كند.»
عبدالله گفت: در اين مجلس هم حاجتى ندارم، عبدالله بيرون رفت و به معاويه اعتنايى نكرد و عمرو عاص را حقير و بىمقدار شمرد، معاويه پشت سر وى مىرفت و چنين مىگفت:
«و الله لكأنّه رسول الله مشيُه و خَلقه و خُلقه و إنّه لمن مشكاته» . 1
«به خدا سوگند تمام حركات و اخلاق و رفتار و راه رفتنش به پيغمبر مىماند.»
عبدالله بن جعفر و قيام عاشورا
همراه نبودن عبدالله بن جعفر با امام حسين (عليه السلام) دركربلا، از پرسشهاى مهمى استكه