30
«سِيحُوا فَإِنَّ الْمَاءَ إِذَا سَاحَ طَابَ وَ إِذَا وَقَفَ تَغَيَّرَ وَ اصْفَرَّ » .12
«سير و سفر كنيد. همانا آب هرگاه در جريان باشد سالم مىماند و هرگاه بايستد تغيير يافته، زرد مىشود.»
سفر باطن
در سفر باطن قطع مسافت فيزيكى وجود ندارد. از اين رو ميان مبدأ و مقصد، بُعد مسافتى و منازل مادى قرار ندارد. آن چه در سفر باطن مهم است، «صيرورت» است نه «سير» .
صيرورت يك نوع شدن است كه بيشتر «تبديل» حاصل مىشود نه «تحويل» . در تحويل انتقال از نقطهاى به نقطۀ ديگر ملاك است ولى در تبديل، تكامل و تنزّل ما تعيين كننده است. در صيرورت، حركت هويّتى وجود دارد نه حركت هوايى يا زمينى؛ مانند عالم شدن جاهل. متّقى شدن مفسد، معلوم شدن مجهول، مشهود شدن مغفول، مسلمان شدن كافر و. . .
هرگاه انسان جاهلى در موارد مختلف معلوماتى كسب مىكند تغيير هويت داده و جهل او به علم تبديل مىشود. اين حالت امكان دارد در چند ثانيه رخ دهد، بدون اينكه آدمى گامى بردارد و مسافتى طى كند يا در اثر توبه، از تاريكىِ گناه خارج شده و به نور ايمان منوّر شود. قصۀ موسى و شبان نمونۀ بارز اين صيرورت است كه يك انسان جاهل و ظلمانى در اثر شنيدن كلامى چند، از انسانى عالم و نورانى، رهِ صد ساله را در چند لحظه طى مىكند و تغيير هويّت مىدهد. از اين رو به موسى (ع) مىگويد:
گفت اى موسى از آن بگذشتهام
از اين رو، حكماى اسلامى در تعريف حكمت و فلسفۀ الهى گفتهاند:
«صيرورة الإنسان عالماً عقليّاً مضاهياً للعالم العيني» .
«شدن انسان است از عالم علمى به عالم عينى.»