15ابوسليمان دارانى جرأت نمىكرد لبّيك گويد: سرانجام بىهوش شد و چون به هوش آمد، گفت: خداى متعال به موسى وحى كرد كه به ستمگران بنى اسرائيل بگويد كه يادش نكنند؛ زيرا هر ظالمى كه او را ياد كند، او نيز به لعنت يادش مىكند. من شنيدهام كه هر كس حج بىرويه كند و لَبّيك گويد، خدا به او مىگويد: «لا لَبَّيكَ وَ لا سَعدَيك» ، مگر اين كه همۀ حقوق را ادا كند. من ايمن نيستم كه جواب رد بشنوم. حاجى بايد به وقت تلبيه توجه كند همان ندايى را پاسخ مىدهد كه در قرآن آمده است.52
او بايد به ياد نفخ صور و برخاستن مردگان از قبور و ازدحام ايشان در عرصههاى قيامت و روز نشور باشد و بداند كه درآن روز، برخى مردود و برخى مقبولاند؛ برخى مقرّب و برخى مطرودند و برخى ميان خوف و رجا و در حالت اضطراب و اطمينان واله و سرگردانند - مگر نه حاجى نيز در حالتى از خوف و رجا و در ترديدى ميان بيم و اميد است و نمىداند كه حجش به اتمام مىرسد يا نه و اگر به اتمام رسد، آيا پذيرفتۀ درگاه و مقبول بارگاه مىشود، يا نه؟53
حاجى بايد از جامۀ كدورتِ غفلت به درآيد و با جامۀ نورانيت عبرت، خود را متلبّس كند و بداند كه «چون لبّيك زدن گيرد، بداند كه اين، جوابِ نداى حق است و روز قيامت، همچنين ندا به وى خواهد رسيد. از آن هول، باز انديشد و بايد كه به خطرِ اين ندا، مستغرق باشد و على بن الحسين (عليهما السلام) در وقت احرام، زرد روى شد و لرزه بر وى افتاد، و لبّيك نتوانست زد. . . ابوسليمان (نيز) . . . لبيك نگفت، تا ميلى برفت و بىهوش شد!»54
آرى، آنجا كه مسندنشينان عصمت و جواهر درياى خروشان عترت، چناناند كه در حال احرام و به هنگام زمزمۀ تلبيه، سر از پا نمىشناسند، تكليف امثال ابوسليمانها روشن است.
جايى كه عقاب پر بريزد
از پشّۀ لاغرى چه خيزد! ؟
فقيه اهل مدينه؛ مالك بن انس - كه مذهبى از مذاهب به او منسوب است - در وصف صادق گلستان عترت و برافشانندۀ شميم جانفزاى خاندان عصمت و طهارت، مىگويد:
«هرگاه نام پيامبر خدا را بر زبان مىآورد، رنگارنگ مىگشت. سالى توفيق يافتم كه با او حج كنم. همينكه بر مركب نشست و خواست تلبيه كند، صدايش در گلويش ماند، تا آنجا كه نزديك بود بر زمين افتد. گفتم: اى يادگار رسول و اى زادۀ بتول، چارهاى نيست. بايد لبيك بگويى! فرمود: چگونه جسارت كنم و لبيك بگويم؟ مىترسم بگويد: «لا لَبَّيكَ وَ لا سَعدَيكَ» .55
6. دخول مكه
هنگامى كه حاجى وارد مكه مىشود، بايد توجه كند كه در حرم امن الهى گام نهاده است و نبايد سرگرم تماشاى زرق و برق ظاهرى و گشت و گذار بازارها و طواف فروشگاهها شود.
او بايد اميداور باشد كه در حرم امن الهى از كيفر و عذاب و عقاب و عتاب، مصونيت مىيابد و بترسد كه مبادا بر بساط قريش راه ندهند و او را نوميد و سزاوار رانده شدن از بارگاه شناسند. در عين حال، همواره بايد چراغ اميد را در سينۀ خود روشن نگاه دارد؛ چرا كه درياى لطف و كرمِ خروشان و شرافتِ كعبه بىپايان و طنين نالۀ بندگان مستجير در فضاى بيكران عالم هستى شتابان است.56