59پرسيده بودى كه چگونه بود، ابو سفيان بن حرب با يك كاروان هفتاد نفرى از همۀ قبايل قريش از شام مىآمد كه به تجارت شام رفته بودند و با مال و كالا باز مىگشتند و قضيه را به پيمبر خبر دادند و پيش از آن در ميانۀ جنگ رفته بود و خون ريخته بود و ابن حضرمى و كسان ديگر در نخله كشته شده بودند و دو تن از قريشيان؛ يكى از بنى مغيره با ابن كيسان وابستۀ آنها، اسير شده بودند.
اين كارها به دست عبد الله بن جحش و واقد، همپيمان بنى عدى و گروهى از ياران پيمبر انجام گرفته بود و همين ماجرا كه نخستين برخورد ميان پيمبر و قرشيان بود و پيش از رفتن ابو سفيان به شام رخ داده بود، جنگ را در ميان دو طرف برانگيخت.
پس از آن، ابو سفيان با كاروان قريش از شام بيامد و عبورشان از ساحل دريا بود و چون پيمبر اين بشنيد، با ياران خود از مال كاروان و تعداد كم مردان آن سخن گفت و برون شدند و به طلب ابو سفيان و كاروان وى بودند و آنرا غنيمت خويش مىدانستند و گمان نمىبردند وقتى به آنها مىرسد جنگى سخت رخ دهد و خداى در همين باب فرمود: «و دوست داشتيد كه گروه ضعيفتر از آنِ شما باشد.»
و چون ابو سفيان شنيد كه ياران پيمبرِ خداى، راه بر او گرفتهاند، كس سوى قرشيان فرستاد كه محمد و ياران وى، راه شما را گرفتهاند، تجارت خويش را حفظ كنيد. و چون قريشيان خبر يافتند، مكيان به جنبش آمدند، از آن رو كه همۀ تيرههاى بنى لؤى در كاروان ابو سفيان شركت داشتند و اين جنبش از بنى كعب بن لؤى بود و از بنى عامر به جز از تيرۀ بنى مالك بن حنبل كس نبود و پيمبر و ياران وى از حركت قريشيان خبر نداشتند تا به محل بدر رسيدند كه راه كاروانهاى قريش كه از ساحل دريا به شام مىرفت از آنجا بود و ابو سفيان از بدر بگشت كه بيم داشت در بدر متعرض او شوند و پيمبر خدا برفت تا نزديك بدر فرود آيد و زبير بن عوام را با جمعى از ياران خويش بر سر چاه بدر فرستاد و گمان نداشتند كه قرشيان به مقابله بيرون شدهاند. 1