45پيامبر رساند و گفت: منافقان گمان مىكنند كه از سر اهمال مرا به جانشينى برگزيدهاند. فرمود: دروغ مىگويند من تو را جانشين خود قرار دادم به خاطر آنچه كه به جا گذاشتهام. برگرد و جانشين من در ميان اهل من و خودت باش. آيا راضى نيستى كه منزلت تو در نزد من، همچون منزلت هارون نزد موسى باشد، با اين تفاوت كه پيامبرى پس از من نخواهد آمد. پس على به مدينه بازگشت.83 اين خبر نشان مىدهد كه على (ع) به دستور پيامبر و براى اجراى آن به تبوك نرفت تا به امور خاندان پيامبر وخانوادۀ خود رسيدگى كند و اجر همان كسى را دارد كه در جنگ شركت كرده است. علاوه بر اينكه اجر فرمانبرى از پيامبر خدا را به دليل ماندن در مدينه برده است. اين حديث را بخارى،84 مسلم،85 نسائى،86 ترمذى87 و ديگران آوردهاند و اين جزو فضايل ارزشمند على بن ابىطالب است كه اهل حديث آن را در اين باب آوردهاند.
حوادث غير جنگى كه در طول جنگها يا بعد از آن بر على (ع) گذشت
هنگام عزيمتِ پيامبر به جنگها، حوادثى براى على رخ داد كه ارتباطى با جنگ نداشت.
جنگ اُحُد:
ابن هشام نقل مىكند كه ابو عامر تبهكار، پيش از جنگ اُحد براى به دام انداختن مسلمانان چالههايى كنده بود. پيامبر در اثناى جنگ در يكى از چالهها افتاد. على دست او را گرفت و طلحۀ بن عبيد الله او را كشيد تا اينكه پيامبر بيرون آمد.88
كمك على به پيامبر براى خروج از گودال، نشان دهندۀ همراهى و توجه على و زبير نسبت به پيامبر است كه پس از آن، ابوبكر و عمر و زبير هم به آنها پيوستند تا پيامبر را به شعب برسانند.89
واقدى خبر چالهها را آورده است. روايت او حاكى است اين چالهها چنان با مهارت پوشانده شده بود كه پيامبر تنها زمانى از وجود آنها باخبر شد كه در يكى از آنها افتاد! واقدى نقل مىكند كه طلحه پيامبر را گرفت و على او را بيرون كشيد تا سرپا ايستاد. 90 ابن حزم،91 ابن قيم92 و صالحى93 و ديگر اهل سيره نيز اين را آوردهاند.
على (ع) و شست و شوى زخمهاى پيامبر
پيامبر در غزوه اُحد چندين زخم برداشت؛ به طورى كه فرمود: غضب خداوند بر قومى كه صورت پيامبر را خونين كردند!94 بنابراين، وقتى از سهل بن سعد دربارۀجراحت پيامبر مىپرسيد، مىگويد: به خدا من مىدانم چه كسى زخم پيامبر را شست و بر آن آب ريخت و با چه درمان شد. سپس گفت: فاطمه دختر پيامبر مىشست و على با سپر آب مىريخت. وقتى فاطمه ديد كه آب باعث خونريزى بيشتر زخمها مىشود، قطعهاى حصير برداشت آن را سوزاند و روى زخم گذاشت و خونريزى قطع شد. جراحات پيامبر عميق بود، چهار دندان پيشين او شكسته و صورتش زخمى و فرق سرش شكسته بود.95
در سيرۀ ابن هشام آمده است: پيامبر وقتى به لبۀ شعب رسيد، على سپرش96 را پر از آب كرد97 و نزد پيامبر آمد تا بنوشد. پيامبر بويى از آن استشمام كرد و ننوشيد ولى خون صورتش را با آن شست.98 واقدى99 و ابنسعد100 و ابن سيد الناس101 اين خبر را آوردهاند.
على (ع) و تعقيب مشركان به فرمان پيامبر (ص)
وقتى غزوۀ اُحد به پايان رسيد و مشركان آماده بازگشت شدند، پيامبر (ص) ، على را به دنبال آنها فرستاد وگفت: ببين چه مىكنند و چه قصدى دارند؟ اگر از اسبها به زير آمده، سوار شترها شدهاند، قصد مكه