30از لاذقيه به دژ مرقب، كه نظير دژ كرك و از دژهاى بزرگ است، رفتم. . .
از آنجا به سوى جبل الأقرع حركت كرديم. اقرع بلندترين جبال شام و از طرف دريا كه پيش روى، نخستين كوههاى اين ناحيه است. . .
از آنجا نيز گذشته به كوههاى لبنان كه از سرسبزترين و خرمترين كوههاى دنياست رسيدم. . . (1/82)
از كوهستان لبنان به شهر بعلبك رفتيم كه شهرى است نيكو و كهن و از بهترين شهرهاى شام به شمار ميآيد. . . در بعلبك يك نوع پارچۀ مخصوصى مى بافند كه پارۀ احرام بعلبكى هم از آن است. .
چون سخت مشتاق ديدار دمشق بودم، فرداى آن روز، بعلبك را ترك گفتم و پنج شنبه نهم رمضان سال 726 به دمشق رسيدم و در مدرسۀ معروف مالكيان موسوم به الشرابشيه منزل كردم. دمشق بهترين و زيباترين شهرهاى جهان است كه اداى حق آن از قدرت وصف و بيان بيرون است. . . (1/83)
اين وصف تا صفحه 111 به طول مى انجامد.
حركت در مسير شام - مدينه
دراول شوال سال مزبور (726) كاروان حجاز بهخارج دمشق رهسپارگرديد و در قريۀ معروف «كسوه» فرود آمد. من نيز با كاروان حركت كردم. اميركاروان سيفالدين چوپان بودكه يكى از امراى بزرگ به شمار مى آيد و قاضى آن شرف الدين اذرعى حورانى بود. در اين سال صدرالدين غمارى مدرس مالكيان نيز به حج مى رفت. همسفران من طايفهاى از اعراب بودند كه عجارمه خوانده ميشدند و اميرشان محمد بن رافع از اعاظم امرا بود.
از كسوه به قريۀ بزرگ «صنيمن» رفتيم و از آن پس به شهر كوچك زرعه، كه از بلاد حوران است، رسيديم و در نزديكى شهر منزل كرديم و از آنجا به شهر كوچك بصرى رفتيم. (1/112 - 111)
بُصرى:
كاروان حج بهطور معمول چهار روز در بصرى توقف ميكند تا بقيۀ حاجيان هم براى كارهاى خود، كه در دمشق ماندهاند برسند. بصرى محلى است كه حضرت رسول، در دورانيكه - قبل از بعثت - براى خديجه تجارت ميكرد به آنجا آمد و خوابگاه شتر آن حضرت در بصرى هم اكنون شناخته شده است و مسجد بزرگى در آنجا ساختهاند.
اهل حوران در شهر بصرى جمع ميشوند و حجاج آذوقه و لوازم و مايحتاج خود را از اين محل تهيه ميكنند و از آنجا به ببركه زيره مى روند و يك روز در آنجا اقامت ميكنند و سپس به لجون مى روند. لجون آب روانى هم دارد.
حصن كرك:
پس از لجون به «حصن كرك» ميرسند كه از عجيبترين و مستحكمترين و مشهورترين قلعههاست و حصن الغراب هم خوانده ميشود. . . (1/112)
كاروان مدت چهار روز در خارج كرك در محلى موسوم به ثنيه توقف كرد تا خود را آمادۀ ورود در صحرا گرداند. آخر حد شام «معان» بود كه بعد از وصول بدان از طريق عقبۀ صوان وارد صحرا شديم. در بارۀ اين صحرا گفتهاند: هركس درآنجا رود، راه خود را گم ميكند و اگر بتواند جان به سلامت بدر برد چنان است كه عمر دوباره يافته باشد.
پس از دو روز كه راه رفتيم به ذات الحج رسيديم و آن محل بايرى است كه آب زيرزمينى دارد
تبوك:
بعد از آن، به رودخانۀ بى آب بلدح رسيديم و از آنجا به «تبوك» رفتيم. تبوك سرزمينى است كه محل وقوع يكى از غزوات پيغمبر بود و در آن چشمه آب خردى وجود داشته كه پيغمبر از آن وضو ساخته و به بركت وى آن آب فزونى گرفته و شيرين و گوارا گرديده است و هم اكنون نيز جريان دارد. حجاج شام چون به تبوك مى رسند سلاح بر ميگيرند و شمشيرها از نيام بر ميكشند و حالت حمله و هجوم به خود مىگيرند و درختان خرما را به شمشير ميزنند. چون معتقدند كه پيغمبر به همين ترتيب وارد تبوك شده بود. كاروان بزرگ بر سر چشمۀ تبوك فرود ميآيند و همه از آن سيراب ميگردند. قافلۀ حج چهار روز در آنجا استراحت ميكند و شترها را آب مىدهند و چون بين تبوك و العُلا، باديۀ مخوفى در پيش هست، ذخيرۀ آب نيز بر مىدارند. سقاها اطراف چشمه را گرفته با آبدانهايى، كه از چرم گاوميش درست شده است، شترها را آب ميدهند و ظرف و مشكهاى قافله را پر ميكنند. هر يك از امرا و بزرگان، آبدان مخصوصى دارند كه شتران خود و كسان را از آن آب ميدهند و مشكها را پر ميكنند و ساير مردم نيز در مقابل پرداخت وجهى به سقاها شتران خود را آب ميدهند و مشكها را پر ميگردانند.