54عافيت بيشتر زمانى مورد غفلت است كه دوام و استمرار داشته باشد و افراد، مدتى طولانى از آن برخوردار شوند؛ همچنانكه على عليه السلام فرمود: «العوافي [ العافية ] إذا دامت جهلت و إذا فقدت عرفت» ؛ 1«عافيت هرگاه دائم و پايدار باشد معلوم نگردد. هرگاه زائل شود شناخته شود.» يعنى عافيت از درد و ترس و مانند آن، اگر دائمى باشد، آدمى قدر آن را نمىداند و وقتى زايل شد متوجه قدر آن مىشود و چون در صورت وجود عافيت، مىتوان از لذتهاى دنيوى بهرهمند شد لذا فرمودهاند: «بالعافية توجد لذّة الحياة» ؛ 2«به عافيت، لذّت زندگى را مىتوان يافت.» آرى، لذّات زندگى با عافيت است و اين نعمت چنان گسترده و سارى و جارى و پنهان در زواياى زندگى است كه هيچ لذّتى در پهنۀ زندگى بدون آن قابل دريافت نيست و بهرهها و خوشىها ولذّتهاى زندگى به مقدار بهرهمندى از عافيت است و بدين جهت است كه از آن، به «گواراترين عطاياى» الهى ياد شده و در مقايسه با ديگر نصيبها و قسمتهاى نعمتهاى الهى، افضل و برتر شمرده شده است.
امام على عليه السلام فرمود: «دوام العافية أهنأ عطيّة و أفضل قسم» ؛ 3«دايمى بودن عافيت، گواراترين بخششها و نعمتها و افزونترين و برترين قسمتها است.»
و چون عافيت برترين نعمتها است، در دعاى تعليمى حق است كه بخوانيم: رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الْآخِرَةِ حَسَنَةً. . . ؛ 4«پروردگار ما! هم در دنيا به ما خير عطا كن، هم در آخرت.» زيرا مطابق تفسير پيامبر از حسنة، «الحسنة في الدنيا الصحّة و العافية» 5است و چون مؤمن جهانى فراتر از اين جهان را مىنگرد، عافيت را در افقى برتر طلب مىكند؛ عافيت در دنيا و آخرت. على عليه السلام هم فرمود: «إن العافية في الدّين و الدّنيا لنعمة جليلة و موهبة جزيلة» ؛ 6«بهراستى كه عافيت در دين و دنيا نعمتى است نيكو و موهبتى است عظيم.» و نعمت جميل، دنيا را با موهبت جزيل آخرت مقرون ساخته است.
در حديث مأثور است كه راوى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم: وارد در طواف شدم و هيچ ذكر و دعايى جز صلوات بر محمد و آل او نگفتم و در سعى نيز چنين بود.
فرمود: به هيچ كس از آنان كه در طواف دعا كردهاند، چيزى داده نشده برتر از آنچه به تو داده شده است.
طبق كريمۀ اللّٰهُ وَلِىُّ الَّذِينَ آمَنُوا. . . ، خداوند عهده دار امور مؤمنان است؛ از جمله امور خلق، عافيت و سلامت آنان است. پس پروردگار عهدهدار سلامت و «ولىّ عافيت خلق» است - «ولىّ العافية» - و چون عافيت مخلوق خدا و آفريدۀ اوست پس او را به «خالق العافية» مىخوانيم و اين عافيت را چون خداوند به خلق مىبخشد و رزق و روزى حق است به خلق پس او را «رازق العافيه» مىناميم و انعام يعنى رساندن احسان به ديگران، پس خداوند منعم به عافيت است كه بارى تعالى عافيت را در حق مردمان احسان مىكند، لذا او را «منعم بالعافية» مىگوييم.
و چون عافيت نعمت سنگينى است كه خدا در حق بندگان داده، لذا منّت حق است به بندگان خود و خداوند منّان، عافيت را در حق مردمان اعمال مىنمايد و به آنان سلامتى مىبخشد، لذا او را «المنّان بالعافية» مىدانيم. البته منّت دوگونه است؛ يكى اينكه منّت يعنى نعمت پر بها و بزرگى كه در فعل و عمل انجام پذيرد. اينگونه منت قبح ندارد؛ چنانكه گفته مىشود: فلان شخص در بخشيدن خانه به فلانى منت نهاد، يعنى نعمت سنگين و گرانبهايى به او داد و منت نهادن حق نيز در حقّ بندگان، از اين قبيل است كه عملاً خيرى در حق بندگان اعمال مىنمايد ولى نوع دوم از منّت، با گفتار است كه مذموم است و مردمان در حق يكديگر منت مىنهند.
و از آنجا كه هر عطيهاى بر عطا كنندۀ آن لازم و واجب نباشد، تفضّل محسوب مىشود چون عافيت، كه حقى از خلق برحق نيست؛ لذا اعطاى آن بر خلق تفضّل به شمار مىآيد.
و اين، فضل و بخشش افزونى است از حق بر خلق، از اين جهت خداوند را «المتفضل بالعافية» مىخواند.
و در نهايت، چون عافيت در رابطه با حق، چنان است كه گفته شد، زائر خانۀ خدا رزق و روزى عافيت را از خدا طلب مىكند، چون او «رازق العافية» است ندا مىدهد «وارزقنا العافية» .
و چون حق «منّان بالعافية» مىباشد، از او دوام آن را مىخواهد و چون «المتفضّل بالعافية» است كمال و تمام آن را طلب مىكند و چون عافيت را انعام حق مىداند و شكر نعمت لازم است، پس توفيق شكر آن را از حق مىطلبد.