56گريه پيامبر صلى الله عليه و آله بر مصيبتهاى اهلبيتش
ابن عباس گويد: پيامبرخدا صلى الله عليه و آله وقتى در حال احتضار بود، به شدت گريست؛ بهگونهاى كه محاسنش به آب ديدگانش تر شد. پرسيدند: اى پيامبرخدا، چه چيزى سبب شد كه تو اشگ بريزى؟ فرمود: گريهام براى ذريّهام و به خاطر ظلمى است كه بَدان امّتم پس از من بر آنها روا خواهند داشت. گويا مىبينم به دخترم، فاطمه پس از من ظلم مىشود و فرياد وا اَبتاى او بلند است و كسى از امتم يارىاش نمىكند!
فاطمه عليها السلام وقتى اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيد گريه كرد. حضرت بدو فرمود: دخترم! گريه نكن. فاطمه گفت: گريهام به خاطر رفتارى كه با من مىشود نيست، بلكه از ياد لحظۀ جدايى تو گريهام جارى شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: بشارت مىدهم كه از اهلبيتم تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق مىشود. 1خندۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در چهرۀ على عليه السلام:
روز جنگ بدر، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله هيچ آبى نداشت و على عليه السلام ميان دشمن رفت تا آبى بياورد و اين در حالى بود كه چاه بدر در دست دشمن بود و آنها بر چاه احاطه داشتند، على عليه السلام بر سر چاه رسيد و به داخل آن رفته، ظرف آب را پركرد و بر روى چاه گذاشت. در اين هنگام صدايى شنيد. . . و لحظهاى در چاه نشست و پس از آن كه آرام شد، بالا آمد، ديد آب بر زمين ريخته است. بار ديگر پايين رفت و همان ماجرا تكرار شد. در مرتبۀ سوم آب را بالا نفرستاد بلكه با خودش حمل كرد و بالا آورد. وقتى آب را خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رساند، حضرت در چهرۀ على نظر كرد و خنديد و فرمود: تو (از ماجرا) خبر مىدهى يا من بگويم؟ على عليه السلام عرض كرد:
اى فرستادۀ خدا، شما بفرماييد. سخن تو شيرينتر است.
پيامبرخدا صلى الله عليه و آله داستان را تعريف كرد، سپس فرمود: آن شخص جبرئيل بود (كه آب را ريخت) و تو را تجربه مىكرد و ثبات قلب تو را به ملائكه مىنماياند. 2گريههاى پيامبر صلى الله عليه و آله براى على عليه السلام:
1. ابوبكر مىگويد: . . . در مورد ابو الحسن (على عليه السلام) تعجب نكنيد، به خدا سوگند روزى