9نيز بر نعمتت افزودى و او را به دين خود هدايت نمودى و به حق خويش آگاه ساختى و به ريسمان خود، از افتادن در چاه گمراهى بازش داشتى و در حزب خود داخلشكردى وبه دوستى دوستانت ودشمنى دشمنانت مفتخرش فرمودى.
آنگاه به او امر كردى و اطاعت نكرد و نهى فرمودى و پرهيز ننمود. از اينكه به امرت روى نياورد و از نهيت روى نگرداند، از روى دشمنى با تو و استكبار بر تو نبود بلكه هواى نفس او را به اين سو كشيد و دشمن تو و دشمن او نيز به كمك هواى نفس او شتافته و موجب اقدام وى بر گناه شده است. در حالىكه به وعده و وعيد تو آگاه بود و به عفو تو اميدوار و به بخششت ايمان داشت. البته حق اين بود كه چنين كسى سزاوارترين كسان براى پيروى از تو باشد و با اين همه نعمت ومنّت كه در حق وى روا داشتى نبايد راه خلاف مىپيمايد.
اكنون اى خدا! من آنم كه در مقابل تو حقيرانه و ذليلانه و خاضعانه و خاشعانه و خائفانه ايستادهام و به گناهان بزرگى كه انجام دادهام و خطاهاى سنگين و جرمهاى بزرگم اعتراف مىكنم.
و از درهايى كه خودت امر فرمودى به سوى تو آمدم و به وسيله تقرّب به چيزى به تو تقرب جستهام كه جز از اين راه كسى نمىتواند به تو نزديك شود.
و از تو سؤال كردم، سؤال كردن انسانى حقير و ذليل وفقير و خائف مستجير كه به همراه ترس و تضرّع و تعوّذ و تلوّذ است. نه از روى گردن فرازى و تكبرى كه مختص گردنكشان است و نه از جايگاه والامقامان كه مختص بعضى از اطاعت كنندگان است كه از اميدشان به شفاعت شفاعت كنندگان حاصل شده است.
و من بعد از كمترين كمتران و خوارترين خواران و مانند يك ذرۀ بىمقدار بلكه كمتر از آن هستم.
منم آن گناهكار اعتراف كننده و خطاكار لغزنده.
منم آن كه در حق خودش جنايت كرده است.
منم آن كمحيا و گرفتار رنجهاى فراوان.
پاك از پليدى گناه را بر من هديه فرما و آلايش خطاها را از من دور نما و مرا بر نيّت صالح و و سخن مورد رضايت خود و عمل نيك يارى كن و مرا متكى به حركت و حرف خود منما؛ به طورى كه از حركت و حرف تو باز مانم و يادت را از يادم مبر و رغبت مرا به خودت بالاتر از رغبت همۀ راغبين فرما، كه من تسليم تو بوده، مىدانم كه حجت تو بر همگان تمام است و تو به برترى بخشش