24ربوبيت در مىآيد؛ زيرا:
وى وقتى نَحر مىكند، كه عبارت است از اتلاف صورتى و از ميان بردن حياتى، مصداق اين صفت الهى مىشود: إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ . 1و وقتى رمى جمرات مىكند به صفت ديگر الهى درمىآيد كه عبارت است از:
وَ أَمْطَرْنٰا عَلَيْهٰا حِجٰارَةً . 2و آنگاه كه كعبه را طواف مىكند، در واقع با چرخيدن به دور خانه، بر او احاطه حاصل مىكند و آن مصداقى از اين آيه است كه: أَلاٰ إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ مُحِيطٌ . 3همۀ اين مقامات، سيادت الهى است كه به بندهاش عطا مىكند. 4محيىالدين سپس به توجيه شطحيات گويى بعضى از عرفا؛ مانند بايزيد بسطامى پرداخته و مىگويد: آنان در اثر نيل به اين سيادت عبادى؟ از تخلّق عبد به صفات معبود سخن گفتهاند، كه به نوعى سخن از معبود گفتن است؛ زيرا در اين مرحله، بنده هر چه گويد از زبان خدا گفته است. 5قصد الهى، حج الهى
آنكه قصد خانۀ خدا مىكند بايد بداند كه:
كعبه خود سنگ نشانى است كه ره گم نشود
حاجى احرام دگر بند، ببين يار كجاست
زيرا خانه براى خدا بود و علامت و نشانه براى رسيدن به خدا است. ضمن اينكه خدا كه داعى و ندا دهندۀ انسان و كشندۀ او به سوى خانهاش مىباشد، اعمال خاصى را بر وى واجب كرده و شروع زيارت خانهاش را با طواف و ختمش را نيز طواف قرار داده است. هدف رسيدن به صاحب خانه است و خانه وسيله. ليكن خدا خانه را از آنرو وسيلۀ وصول به صاحب خانه قرار داد كه، حاجى خود از جهاتى همانند خانه است؛ مثلا خانه موجودى مخلوق و محسوس است، حاجى نيز موجودى مخلوق و محسوس است.
بدين جهت ادراك مقام خانه آسانتر از ادراك مقام صاحب خانه است. آنكه به خانۀ خدا مىرسد، در واقع به خودش رسيده است و آنكه به خود رسد به خداى خود رسيده