45جنگ بدر، اجازه نداد اجساد مشركين در بيابان رها شود و لذا دستور داد همۀ آنها را در چاه بريزند و مستور نمايند، پس چگونه متصوّر است كه شهيد بزرگوارى مانند حمزه سيد الشهدا در مقابل وحوش و روى خاكهاى سوزان بيابان احد بماند؟ !
4 - صفيه و پيكر حضرت حمزه عليه السلام
ابن اسحاق مىنويسد: خواهرش صفيه خود را به احد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند، چون خبر به رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيد، به زبير دستور داد كه «أَلْقِها فأرجعها، لاٰ تَرى ما بِأَخيها» ؛ «برو و مادرت را برگردان تا برادرش را با اين وضع نبيند.» زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت مادر! رسول خدا دستور مىدهد كه بر گردى، صفيه گفت: چرا برگردم؟ من شنيدهام كه برادرم را مثله كردهاند و مىخواهم با پيكر مثله شدهاش ديدار كنم ولى بدان تحمل همۀ اين مصائب در راه خدا سهل است و به هر چه در اين راه پيش آيد راضىام و از خدا پاداش و صبر مىخواهم.
زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا عرض كرد، حضرت فرمود:
«خَلِّ سَبيلَها» ؛ «پس او را آزاد بگذار!» چون چشم صفيه به بدن قطعه قطعه شدۀ برادرش افتاد، گفت: اِنّا للّٰهِِ وَ اِنّا اِلَيهِ رٰاجِعُون آنگاه دربارۀ او دعا و استغفار كرد. 1ابن ابى الحديد از واقدى نقل مىكند كه چون صفيه به احد آمد، انصار مانع شدند كه نزد رسول خدا بيايد ولى آن حضرت فرمود «دَعُوها» ؛ «مانعش نشويد.» آنگاه در نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله نشست و شروع به گريه كرد. او كه گريه مىكرد، رسول خدا هم مىگريست و چون صدايش به گريه بلند مىشد رسول خدا بلند مىگريست؛ «فجعلتها اذا بكيت يبكى رسول اللّٰه و اذا نشجت ينشج رسول اللّٰه» فاطمۀ زهرا عليها السلام در كنار آنان بود و گريه مىكرد و رسول خدا هم به هرماه او گريه مىكرد. آنگاه فرمود:
گريه مىكرد. آنگاه فرمود: «لَنْ اَصاب بمثل حمزة أبداً» ، سپس خطاب به صفيه و فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: بشارت مىدهم بر شما كه جبرئيل، نازل گرديد و به من خبر داد:
«إِنَّ حمزة مكتوبٌ فىٖ أَهْلِ السّماواتِ السَّبْع حَمزة بْن عبدالمطلّب اَسَدُاللّٰه وَ اَسَدُ رَسُولِهِ» 2