15بوده است كه فعل مذكور پس از آن، فعل محذوف را تفسير مىكند.
از كلمۀ «مِن» كه براى تبعيض است مىفهميم كه «بُدْن» بعضى از شعائر است. 1«من شعائر اللّٰه» ؛ أى مِن اعلام دينه التي شرعها اللّٰه تعالى.
در اين آيه، مفعول دوّم فعل «جعلناها» است.
«لكم فيها خير» جملۀ مستأنفه است. تقدير آن، «كائناً لكم فيها خيرٌ» مىباشد.
«ولكم» ظرف لغو است. خيرٌ مرفوع به ظرف است. به قول زمخشرى، نكره بودن خير افادۀ عموم مىكند؛ يعنى منافع دينى و دنيايى را شامل مىشود و به قول ابن العربى سودهايى براى پوشش و لباس و زندگى و معاش و سوارى و به كرا دادن در اين شتر هست.
فَاذْكُرُوا اسْمَ اللّٰهِ عَلَيْهَا ابن العربى، نوشته است: 2ذكر اللّٰه، اسمى است كه كنايه از نحر و ذبح مىباشد؛ زيرا در موقع قربانى و ذبح گوسفند و نحر شتر، شرط است كه نام خدا بر زبان رانده شود؛ «فصار ذكر اللّٰه كنايةً عن النحر و الذبح» .
بنابراين فَاذْكُرُوا اسْمَ اللّٰهِ يعنى انحروها.
ابن السعود هم در بحث از اين بخش آيه، نوشته است:
«بِأَنْ تَقُولُوا عِنْدَ ذبحها: اللّٰه اكبر، لاٰ اِلٰهَ اِلاَّ اللّٰه، وَ اللّٰهُ اَكْبَر، اَلّلهمَّ مِنْكَ وَ اِلَيكَ» .
صواف 3؛ بعضى اين كلمه را از مادۀ «صف» گرفتهاند و معناى آن را ايستادگان و صف زدگان دانسته و برخى هم گفتهاند كلمه مشتق از «صفا» است و كلمه را «صوافى» خوانده و معناى آن را «خالصةً لِلّهِ مِنَ الشِّرْك» دانستهاند؛ يعنى آن را جمع «صافيه» دانسته و گفتهاند: قربانى از روى اخلاص و براى خدا باشد. 4ابن قتيبه هم نوشته است: «صواف» ؛ «اى قد صفت أيديها و ذلك اذا قرنتا أيديها عند الذبح.»
نويسندۀ تفسير التبيان نوشته است: 5صواف جمع صافه، حيوانى كه راست ايستاده باشد. و در صفحۀ 444 تفسير جلالين و 326 تفسير سيد عبداللّٰه شبرّ هم نوشته شده است: «صوّاف؛ قائمات قد صففن اَيديهنّ و اَرْجلهنّ» .
ابوالفتوح رازى نوشته است: 6صواف جمع صافة؛ يعنى به صف ايستادگان.
«صواف؛ قائمة على ثلاث قوائم» ، «گفتند چون شتر بخواستندى كشتن يك دست او با بغل