74رسول خدا بر زمين نهادند. 1آن حضرت چون پسر عموى خود را با پاى قطع شده و بدن مجروح مشاهده كرد اشك از چشمانش جارى گرديد.
حملۀ عمومى
با كشته شدن «اسود مخزومى» و اين سه تن از سردمداران كفر و الحاد، در ميان سپاه مكّه ولولۀ عجيب وجوش و خروش بىسابقهاى به پا شد؛ زيرا ديدند كه خلاف آنچه از ضعف و ناتوانى سپاه اسلام پيشبينى كرده بودند به وقوع پيوست و در اولين مرحله از جنگ، چهار تن از برجستهترين افرادشان به دست حمزه عليه السلام و اميرمؤمنان به هلاكت رسيدند، در صورتى كه ارزيابى جاسوس آنها (عُمير بن وهب حُمحى) از نيروى اسلام چنين بود:
«ما لهم كمين ولا مَدد ولكن نواضح يثرب حملت الموت الناقع»
«سپاه محمّد نه كمينى دارد و نه كسى به كمك آنها مىشتابد، بدانيد كه شتران آبكش يثرب! چيزى جز مرگ فراگير و ذلّت بار حمل نمىكنند.»
ابو جهل نيز كه از سران و طرّاحان جنگ بود چنين اظهار نظر كرد: «ما هم الّا أُكْلَةُ رأسٍ لو بَعَثنا إليهم عبيدنا لأخذوهم أخذاً باليد» ؛ «سپاه يثرب لقمهاى بيش نيست، ما اگر تنها غلامان خود را بفرستيم آنها را خفه خواهند كرد.» 2آرى بر خلاف اين پيشبينىهاى دشمن، شجاعت و شهامت عمو و پسر عموى رسول خدا در اوّلين مصاف، سرنوشت جنگ را به نفع اسلام رقم زد و دشمن با از دست دادن چهارتن از نامآوران خود، كه طليعه شكست قطعى بود، به اين فكر افتاد كه به جاى جنگ تن به تن، از حملۀ عمومى و تهاجم جمعى بهرهگيرد تا بتواند در اثر قلّت سپاه توحيد و كثرت سپاه كفر، سرنوشت جنگ را تغيير دهد و پيروزى را نصيب خود سازد.
گرچه مّدتِ اين درگيرىِ خونين چندان روشن نيست ولى مسلّم است كه دشمن براى زدودن ننگ شكست قبلى و حفظ غرور جاهلى و تأمين هدف خود، كه براندازى نظام توحيد وتثبيت پايههاى شرك و بتپرستى بود، تمام توانش را به كار بست و همۀ تيراندازان و شمشير زنان و نيزهداران را بسيج كرد.
از سوى ديگر، مجاهدان اسلام با نداشتن عدّه و عُدّه، در اثر ايمان و صلابت درونى خود و در اثر سخنان آتشين فرمانده اين سپاه، (رسول خدا صلى الله عليه و آله) ، درقلب هزار نفر