66
حمزه و ابولهب، دو عموى پيامبر
حمزهوابولهب، هردو عموى پيامبراند! امّا حمزه بهترين عمو، صميمىترين دوست و مدافع پيامبر و ابولهب بدترين عمو و بدترين همسايه براى آن حضرت.
حادثهاى كه تاريخ نگاران نقل كردهاند، مىتواند بيانگر اين تفاوت عميق باشد. عمويى به حمايت و يارى او برخاست و عموى ديگر عناد و دشمنى ورزيد! آرى اين نور بود و آن ظلمت!
ابن اثير ابولهب را در رأس سرسختترين دشمنان و استزاء كنندگان 1رسول خدا، معرفى مىكند و مىگويد:
ابولهب از بزرگترين دشمنان رسول خدا و از بدترين معاندان نسبت به مسلمانان بود. او ضمن تكذيب پيامبر، آن حضرت را پيوسته و از راههاى گوناگون مورد آزار و اذيت قرار مىداد: چون خانۀ او در نزديكى خانۀ پيامبر بود كثافات را به درِ خانۀ پيامبر مىريخت و رسول خدا، گاهى در مقابل اين عمل او مىگفت:
«أيّ جوار هذا يا بنيعبدالمطّلب!» ؛ «فرزندان عبدالمطلب! اين چه اخلاق همسايگى است!»
روزى حضرت حمزه، به هنگام عبور، اين عمل زشت ابولهب را از نزديك مشاهده كرد و بىدرنگ آنها را جمع نمود و به سر و صورت ابولهب ريخت. 2و با اين اقدام، آن حالت غرور و نخوت ابولهب را در ميان سران قريش در هم شكست و براى دومين بار حمايت خويش را از رسول خدا اعلان كرد و زبونى سردمداران كفر را برملا ساخت.
و بدين گونه، تفاوت دو برادر و دو عموى پيامبر در آن برهۀ حساس ظاهر شد؛ حمزه در قلّۀ رفيعى از قلّههاى نور، كه وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ .
وابولهب در أسفل السافلين وبدترين انحطاط؛ تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ * مَا أَغْنَى عَنْهُ مَالُهُ وَمَا كَسَبَ * سَيَصْلَى نَاراً ذَاتَ لَهَبٍ.
پيمان برادرى و اخوّت ميان حمزه و زيد بن حارثه
پيامبر خدا آنگاه كه به مدينه هجرت كرد و ناقۀ آن حضرت در محلى كه به دو طفل يتيم از قبيلۀ بنىالنجّار تعلّق داشت زانو زد. رسول خدا در اين مكان اقدام به ساختن مسجد كرد. حمزه كه پيش از رسول خدا به همراه تعدادى از مسلمانان به مدينه هجرت كرده بود، در ساختن مسجد به آن