32خدايانشان» بود؛ چراكه لازمۀ توحيد - كه پيام اصلى پيامبران است - نفى آنهاست.
پيامبران الهى حتّى مجاز به «استغفار» و طلب بخشش براى مشركان نيز نبودند؛ چرا كه طلب مغفرت از پروردگار در حقّ بندهاى سودمند است كه نسبت به خداى سبحان، عناد و لجاج و استكبار نورزد و با سخن حق، درنياويزد. 1اين مطلب، البته دلايل عقلى و نقلى روشنى دارد.
ابراهيم خليل نيز پس از اطلاع از دشمنى و عناد آزر با خداى سبحان، نهتنها براى او طلب مغفرت نكرد، بلكه از او برائت جست:
فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ للّٰهِِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَأَوَّاهٌ حَلِيمٌ. 2
و اين برائت را در حدّ اعلا و مبالغهآميز 3ابراز نمود:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِاَبِيهِ وَقَوْمِهِ إِنَّنِي بَرَآءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ * إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ. 4
حتى ابراهيم عليه السلام در اين زمينه، الگوى امت اسلامى معرّفى شده و خداوند، او و پيروانش را (كه از بتپرستان و خدايان آنان برائت جستند) ، به عنوان «اسوۀ حسنه» معرفى مىكند و مىفرمايد:
قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّٰهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللّٰهِ وَحْدَهُ. . . . 5
«قطعاً براى شما در [ پيروى از ] ابراهيم و كسانى كه با اويند، سرمشقى نيكوست، آنگاه كه به قوم خود گفتند: ما از شما و از آنچه بهجاى خدا مىپرستيد، بيزاريم. و به شما كفر مىورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينۀ هميشگى پديدار شده است امّا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد. . . .»
براساس اين آيۀ شريفه، ابراهيم و پيروان او، بهخاطر شرك قوم، هم با آنان عملاً مخالفت مىورزند و هم قلباً دشمنى و بغض؛ و چنان به بغض قلبى و مخالفت عملى خويش - تا وقتى كه شرك آنان استمرار دارد - ادامه مىدهند، تا به خداى يكتا ايمان آورند. 6معرّفى ابراهيم و پيروانش به عنوان «اسوۀ حسنه» و ذكر سرّ اسوه بودن، تكليف مسلمانان را در مصاف با مشركان و ملحدان، روشن مىكند: بغض و دشمنى قلبى، مخالفت عملى و استمرار آن تا مرحلۀ ايمان آوردن مشركان.
حضرت موسى عليه السلام نيز از فرعون و قومش برائت مىجويد و به مبارزۀ عملى با