13اين است كه اللّٰه گفت - جلّ جلاله -: وإذ يرفعُ ابراهيمُ القواعِدَ مِنَ البَيتِواسماعيلُ ، ابراهيم ديوار مىبرآورد و اسماعيل ساخت در دست مىنهاد، چون به جاى ركن رسيد آنجا كه حَجَراسود نهاده است، گفت:
«يا اسماعيل، إذهب فابغ لي حجراً اصنعه هٰيهُنا لِيَكونَ علماً لِلنّاسِ»
«اى اسماعيل، رو مرا سنگى جوى كه بر اينجا نهم تا جهانيان را عَلَمى باشد.»
اسماعيل شد [ رفت ] تا سنگ جويد. جبرئيل آمد به كوه بوقبيس و آن سنگ سياه كه آنجا پنهان كرده بود و ياقوت رخشان بود، از اوّل بياورد و در دست ابراهيم نهاد [ و ] ابراهيم بر آن موضع نهاد، چون اسماعيل باز آمد و سنگ ديد، گفت:
اين از كجا آمد اى پدر؟
گفت: «جاءَ بهِ مَنْ لَمْ يَكِلْني إلى حَجَرِك»
«اين [ را ] آن كس آورد كه مرا با سنگ تو نگذاشت.»
پس چون فارغ شدند، خداى را - عزّوجلّ - خواندند ابراهيم و اسماعيل و گفتند:
رَبَّنا تَقَبَّلْ مِنّا إنّك أنتَ السَّميعُ العَلِيم، رَبَّنا وَاجْعَلْنا مُسلمَينِ لَك
«خداوند ما! ما را دو بندۀ گردن نهاده كن، مسلمان، مسلمان كار، مسلمان خوى، مسلمان نهان!» 1وَ أَرِنا مَناسِكَنا، (به كسر راء و اختلاس آن و اسكان آن، هر سه خواندهاند، سكوت قراءت مكى و يعقوب است و اختلاس قراءت ابوعمرو، و كسر راء قراءت باقى)
و معنى آن است كه: «با ما نماى و در ما آموز مناسك حجِّ ما و معالم آن، كه چون كنيم و تو را به آن چون پرستيم؟»
«مناسك» جمع است و [ به ] يكى از آن «مَنْسَكْ» گويند (به فتح سين) و «مَنْسِك» گويند (به كسر سين) . چون به فتح گويى «عينِ نُسك» است؛ احرام گرفتن و وقوف كردن و سعى و طواف كردن و جمار انداختن و بُدنه كشتن. مَنسِك (به كسر سين) «جايگاه نسك» است؛ احرام را ميقات و وقوف را عرفات و نحر را منا و سعى را صفا و مروه و طواف را خانه و رمى جمار را سه جاى به سه عقبه.