13
[ سزاى پرستش ] نيست، فقط او به تنهايى سزاى آن است كه به او پناه جست، او را انباز و شريك و همتايى نيست، ملك و زمامدارى همۀ امور و حمد و ستايش واقعى از آن او است، او است كه حيات مىبخشد و مرگ مىآفريند، و همو بر هر چيزى توانا است.
[ آنگاه مرحوم فيض كاشانى، آداب و ادعيۀ ديگرى يك به يك بر شمرده و گزارش مى كند و سپس مى گويد ] :
«سعى ميان صفا و مروه را [ پس از آداب و ادعيۀ ياد شده ] آغاز مى كند. . . از صفا به مروه مىرود و هفت بار [ كه مجموع رفت و باز گشت او از صفا به مروه را تشكيل مىدهد ] سعى خود را برگزار مىسازد كه وقوف او بر صفا چهار بار، و بر مروه نيز چهار بار مىباشد؛ لكن سعى او ميان صفا و مروه در مجموع رفت و باز گشت، در هفت بار صورت مىپذيرد، و اين هفت بار سعى از صفا آغاز مىگردد و در مروه پايان مىگيرد.
«اگر كسى هرولۀ در سعى را - حتى در بخشى از مسير مخصوص به خود - رعايت نكرده باشد چهرۀ خويش را برنگرداند، بلكه به پشت عقبگرد كند تا به جايى برسد كه در آنجا هروله نكرده بود، آنگاه هروله را از همانجا تا موضعى كه به جااست به هروله بپردازد اين كار را انجام دهد» .
اين آداب ظريف بايد حاجى و حجاج و مسلمين را درسى باشد كه در بحران تراكم جمعيت و شدائدى كه از پى خود دارد كمترين ضعف و فتورى به خود راه ندهد؛ بلكه علىرغم گذر بر دشواريها باز هم بكوشد و استقامت و پايدارى خود را تداوم بخشد، و در تمام صحنههاى زندگانى با تمام وجود كوشا باشد كه «وَأنْ لَيسَ لِلإنسانِ إلّاما سعىٰ وأنَّ سعيُهُ سَوفَ يُرىٰ» :
(آنچه عايد انسان مىگردد فقط محصول سعى و كوشش او است، و فرآوردههاى كوشش او به زودى در روز قيامت براى او و ديگران مشهود خواهد بود) .
بايد حاجى ميان اين دو قلۀ ترس و اميد و دو گردنۀ خوف و رجاء، توازن و تعادل و استقامت خويش را نگاهبانى كند، و ركودى در او به يكسو پديد نيايد، و بر قلۀ اين خوف و رجاء بت هوس را از فراز دل خويش سرنگون سازد و بت ترس را از بلنداى قلبش به زير آورد، و در اين رهگذر خداى را بيابد كه نه دربارۀ وجودش ترس همه جانبه را براى او پديد مىآورد و نه اميدى بىمرز و كران، بلكه او را برآن مىدارد كه در نوسان ميان دو سوى خوف و رجاء با كوششى آميخته به شادابى و نگرانى