80است؟ !
آنان پاسخ دادند: دشمنى با پيامبر، تا زندهايم!
كعب گفت: شما چه هستيد؟ ! او همۀ قريش را لگدمال كرده و اين بلا را به سرشان آورده است! بايد چارهاى انديشيد.
من به مكه مىروم تا در ميان قريش، هم بركشتههاى آنها بگريم و هم آنان را ترغيب كنم كه براى جنگ با پيامبر آماده شوند تا خودم هم در ركابشان بجنگم.
كعب به مكه رفت و در خانۀ يكى از مشركان به نام «مطلب بن ابى وداعۀ سهمى» رحل اقامت گزيد.
خبر شكست لشكر قريش و كشته شدن سرانشان، شهر مكه را در بُهت، حيرت و ماتم فرو برده بود. در همۀ خانهها فرياد ناله و شيون بپابود.
كعب با آنان اظهار همدردى كرد و خود را در سوگ كفار شريك دانست. او با سرودن اشعار تحريك آميز، آنان را براى جنگ با پيامبر آماده مىكرد.
اشعار كعب دست به دست و دهان به دهان مىگشت.
وقتى اشعار اهانت آميز كعب به گوش «حسّان بن ثابت» 1شاعر بزرگ صدر اسلام رسيد، او با سرودن اشعار حماسى، جواب دندان شكنى به كعب داد.
آوازۀ اشعار حسّان به مكه رسيد.
همسر ابى وداعۀ سَهمى با شنيدن اشعار حسّان، اثاث كعب را از خانه بيرون ريخت و رو به شوهرش كرد و گفت:
ما را چه با اين يهودى؟ !
آيا نمىبينى حسّان با ما چه كرده؟
كعب چارهاى نديد جز اين كه جايش را عوض كند.
تغيير مكان كعب را، پيامبر به حسّان خبر مىداد و او اشعار تازهاى مىسرود.
سرانجام كعب پس از تحريك كفّار و برانگيختن آنان براى جنگ با پيامبر، به مدينه بازگشت.
خبر بازگشت كعب به پيامبر رسيد.
آن حضرت دست به دعا برداشت كه: «خداوندا! ما را از شرّ كعب راحت كن، او به مقدسات ما اهانت مىكند.»
كعب با كمال وقاحت و بىشرمى پا را از اين هم فراتر گذاشت؛ و از آن پس در اشعار خود، نام زنان عفيف مسلمانان را مىآورد و به آنان اهانت مىكرد!
رسول خدا چارهاى جز اين نديد كه كار او را يكسره كند. از اين رو به اصحاب فرمود:
چه كسى آمادگى دارد ما را از شرّ