16
يسّرك باديه وتحت اديمه
نميمته غشّ تبترى عقب الّظهر
«ظاهرش تو را شاد و مسرور مىكند، اما در باطنش نمامى و تزوير و خيانتى است كه پشت سر، آثار خود را نمايان مىسازد.»
پيامبر خدا به سراغش رفت، تا او را دعوت به اسلام كند. سويد گفت: شايد آنچه با تو است، همانند چيزى باشد كه با من است. پيامبر پرسيد: با تو چيست؟ گفت: كتاب حكمت لقمان. پيامبر فرمود: آن را بر من عرضه كن و او عرضه كرد.
رهبر بزرگ اسلام فرمود: سخنى نيكوست. ليكن سخن من برتر است، سخن من قرآن است. قرآن، سراسر نور و هدايت است و خداوند آن را بر من نازل كرده است.
آنگاه آياتى از قرآن بر او تلاوت كرد و از او خواست كه دست از آيين شركت بردارد و گرايش به اسلام پيدا كند.
سويد آيات قرآن را استماع كرد و در نهايت ادب، به محضر پيامبر عرض كرد: سخنى است نيكو؛ و ديگر سخنى بر زبان نياورد.
او از مردم يثرب بود. پس از اين ديدار سرنوشت ساز و پر ميمنت، در حالى كه همواره آهنگ تبليغى پيامبر بزرگ اسلام در گوش جانش طنين انداز بود و به نور و هدايت قرآن، دل و جانش فروغ و روشنى يافته بود، رهسپار ديار خود شد.
دست شوم جنايت، او را مجال زندگى نداد و اختلافات ديرينۀ اوس و خزرج، موجب شد كه قاتلى خزرجى، شجرۀ حيات او را قطع كند و دوران هجرت پيامبر اكرم را كه براى هميشه به عداوتهاى دو طايفۀ بزرگ يثرب خاتمه داد، مشاهده نكند. ليكن قبيله او مطمئن بودند كه او به آئين اسلام، بدرود زندگى گفته و به همين جهت، دربارهاش گفتند: «قد قتل و هو مسلم» ؛ «او در حالى كشته شد كه مسلمان بود.»
قبل از هجرت پيامبر اكرم - ص - به يثرب، جنگى خانمان برانداز ميان دو طايفۀ اوس و خزرج واقع شد كه به جنگ «بعاث» معروف است. اما واقعه قتل سويد قبل از واقعه بعاث بود. 1
اگر باز هم در تاريخ اسلام سير كنيم، به نمونههاى ديگرى بر مىخوريم و بهتر از پيش، به بعد تبليغى حج آشنا مىشويم.