8مشركين - قبل از اسلام - بر فراز صفا بت «اساف» و بر مروه بت «نائله» را نصب كرده بودند:
«. . . و اصل قصه آن است كه در زمان جاهليت مردى و زنى در كعبه شدند به فاحشهاى، و نام مرد «اسافبن يعلى» و نام زن «نائله بنت الديك» . هر دو را مسخ كردند؛ پس عرب ايشان را بيرون آوردند، و عبرت يكى را بر صفا نهادند، و ديگرى را بر مروه تا خلق از اطراف مىآمدند و ايشان را مىديدند. روزگار بر ايشان دراز شد، و پسينيان با ايشان الف گرفتند، چشمها و دلها از ايشان پر شد؛ شيطان به ايشان در آمد و گفت: پدران شما اينان را مىپرستيدند (و ايشان را بر پرستش آنان داشت، روزگار دراز در زمان فترت و جاهليت) پس چون الله (تعالى) رسول خود را پيغام بنواخت، و اسلام در ميان خلق پيدا شد، قومى از مسلمانان - كه در جاهليت ديده بودند كه (مشركين) آندو بت را مىپرستيدند - تحرج كردند از سعى ميان صفا و مروه؛ خداوند اين آيت فرستاد «اِنَّ الصَّفٰا وَ المَرْوَةَ مِنْ شَعٰائرِاللّٰهِ. . .»27 «كه سعى كنيد، و آن حرج - كه ايشان مىديدند - از ايشان بنهاد» ؛28 چرا كه صفا و مروه از شعائر الهى و توحيد است؛ و لذا رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - دستور داد كه آندو بت را از صفا و مروه سرنگون ساختند كه شعار توحيدى از هر شائبهاى شرك آميز پاكيزه گردد.
خواجه عبدالله انصارى مىگويد:
«صفا اشارت است به صفوۀ دل دوستان در مقام معرفت، و مروه اشارت است به مروت عارفان در راه خدمت. مىگويد: اين صفوت و اين معرفت در نهاد بشريت و بحر ظلمت از نشانهاى توانايى و دانايى و نيك خدايى الله است، و اليه الاشاره بقوله تعالى: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمٰاتِ اَلَى النُّور» ؛ پس نه عجب اگر شير صافى از ميان خون بيرون آرد، عجب آن است كه اين در يتيم در آن بحر ظلمت بدارد، و جوهر معرفت در صدف انسانيت نگهدارد» .29
وقوف در عرفات و مشعر و منى
وقوف در عرفات از اهم مناسك حج مىباشد. در اين نقطه ازدحام مردم و سر و صدا و زبانهاى مختلف و پيروان مذاهب گوناگون و جز آنها انسان را به ياد عرصات قيامت و اجتماع امتها با انبيا و ائمه، و پيروى هر امتى از پيامبر خود، و چشم داشت آنان به شفاعت آنها، و تحير و سرگردانى آنها، آنهم در يك سرزمين كه آيا مورد حمايت قرار مىگيرند يا از آنها حمايتى به عمل نمىآيد، آرى انسان را به ياد چنين روز و احوال آن مىاندازد.
توقف در اين بيابان از نيمروز تا شامگاه به چه منظور و با چه هدفى تشريع شده است؛ البته مزاياى انسانى چنين عملى را نمىتوان برشمرد، در بيابانى - كه فاقد وسائل كافى براى آسايش است - بايد مردم از مليتهاى مختلف و طبقات متفاوت درنگ نمايند، با خداى خويش به راز و نياز بپردازند، و همگان در يك سطح از نظر ظاهر و باطن حوائج خود را به خداوند متعال عرضه كنند. آيا اين عمل نمىتواند عاليترين نمونۀ همبستگى و تجمع، و بخصوص مساوات و برابرى باشد. آيا اين نعمت بزرگ اسلامى برجسته ترين شعار مبارزه با اختلاف طبقاتى نيست؟
در چنين توقف و درنگى است كه حاجيان در اين بيابان - گذشتههاى دور - اشعهاى در قلوب ايجاد مىكند و به مردم نويد مىدهد كه سر انجام به منطور نهائى خود در زندگانى مادى و معنوى نائل خواهند شد؛ زيرا روزگارى پيامبر اسلام - صلى الله عليه و آله و سلم - مردم را به معرفت حق و حقوق مردم نسبت به يكديگر و وظائف الهى و انسانى دعوت كرده بود، و در همين پايگاه يعنى عرفات بود كه رسالت و مسئوليت الهى و انسانى خود را به كمال نزديك يافت و آيهاى بر آنحضرت نازل شد كه قلب پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و دل و جانش را سرشار از رضا و خوشنودى ساخت:
«اَلْيَومْ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيكُمْ نِعْمَتى وَ رضيتُ لَكُمُ الاِسْلاٰمَ ديناً»31
«هم اكنون دين و آئين شما را به كمال رساندم، و نعمت خود را بر شما كامل ساختم، و اسلام را به عنوان دين و آئين و راه و رسم صحيح زندگانى براى شما پسند كرده و پذيرفتهام.»
در وقوف به مشعر و منى بايد متوجه باشد كه مولايش پس از روى گرداندن از او بدو روى آورده و به او اذن داده بر حرمش درآيد، زيرا مشعر بخشى از حرم به شمار مىآيد، و عرفات از حرم بيرون است. بنابر اين حاجى در مشعر بر دروازۀ رحمت الهى وارد مىشود ونسيمهاى رحمت در اينجا وزيدن مىگيرد و خلعت قبول و پذيرفته شدن در پيشگاه الهى را با اذن دخول در حرم، بر تن مىكند.
رمى جمرات:
اين عمل واجب كه استحباباً با دعا آغاز مىشود سمبل تنفر از عوامل معصيت و بدبختى است، ورمىكنند، با اين كار عزم راسخ خود را براى مبارزه با نيرنگهاى گمراه كنندۀ شيطان و اعمال زيان آور او ابراز مىدارد.
حاجى در چنين مقرى مراتب انزجار خود را از هر گونه فساد و فساد انگيزى و انگيزههاى فساد اعلام مىدارد، و از فرصت اجتماع و گردهم آيى با برادران دينى خود استفاده مىكند كه چگونه مىتوان در معيت هم كيشان خود و هماهنگى با آنها همۀ مظاهر شرك و ظلم و فساد را درهم كوبيد.
حاجيان از رهگذر اتحاد و همبستگى، جمرات غول آسا را زير سنگ ريزهها خفه مىكنند، و هر چند سلاح هر يك از آنان در برابر پيكر حجيم جمرات بسيار كوچك و ناچيز است، ليكن چون در مبارزۀ سمبوليك آنها هماهنگى وجود دارد دشمن را هر چند كه قوى باشد مغلوب مىسازند، و اين خود درس بزرگى است كه مسلمين در سايۀ همبستگى مىتوانند دشمنهايى ابرقدرت را به زانو در آورند هر چند كه داراى سلاحى ضعيف باشند.
فوائد و آثار فردى و اجتماعى حج بر كمتر كسى پوشيده است، اگر حاجى اعمال حج را با توجه به حقايق روحى آن به انجام رساند در واقع موفق گشته به تجديد و بازسازى شخصيت خويش پرداخته، و از گذشتۀ آميخته به گناه و فساد خود رهيده، و از نو با خداى خويش تجديد عهد نمايد كه همواره جبهۀ خود را در مبارزۀ با شيطان و سورت تمايلات نفسانى، نيرومند سازد؛ آنچنان خويشتن را بپردازد كه به صورت مصداق بارز سخن پيامبر گرامى اسلام - صلى الله عليه و آله و سلم - در آيد كه فرمود:
«مَنْ حَجَّ وَ لَمْ يَفْسُقْ خَرَجَ كَيُومٍ وَ لَدَتْهُ اُمُّهُ» :
«كسى كه حج گذارد و دست اندركار جرم سنگين نگردد، از مكه برون آيد بسان روزى كه مادرش او را بزاد.»
يعنى پاك و پاكيزه از گذشتههاى آلودهاش بوده و براى دريافت رحمت خاصۀ پروردگار آمادگى خواهد داشت.
اللهم تقبّل منا انك اِنّك السميع العليم
پاورقىها:
1 - آل عمران: 97.
2 - بحاالأنوار 99/29 نقل از ميزان الحكمه 2/264.
3 - بنگريد به: كشف الاسرار، ج 2، ص 218.
4 - رك: روح البيان، ج 2، ص 68.
5 - حج: 56.
6 - غافر \مؤمن: 16.
7 - القلم: 42.
8 - كشف الاسرار، ج 2، ص 227 - 225.
9 - لسان العرب، ط مصر، ج 1، ص 569.
10 - لسان العرب، ج 1، ص 569، 570.
11 - آل عمران: 96.
12 - بقره: 183.
13 - حج: 68 - 67.
14 - انبياء: 57.
15 - انبياء: ،58.
16 - بقره: 127.
17 - بقره: 125.
18 - حج: 27.
19 - انفال: 35.
20 - كنزالعمال، ج 3، ص 423، 424. منيةالمريد، ط سنگى، ص 27. جامعالسعادات، ج 3، ص 113.
21 - الكافى (اصول -) ص 84.
22 - انعام: 163.