64تلاش سرانجام رسم بت و بت پرستى را برانداخت و خانۀ مقدس كعبه را از لوث بتان، پاك ساخت و مؤمنان و مسلمانان را از هرگونه كردار شرك آلود بيم داد، و فرمود: «هيچ چيز نزد خداوند مبغوضتر از شرك نيست» و قرآن كريم برائت خدا و رسولش را از مشركان اعلام داشت و آنان را كه براى خداوند شريك و انباز قرار مىدهند ناپاكانى خواند كه گناهشان درخور بخشايش نيست.
نبىاكرم و رسولمعظم، حق رسالت خويش را ادا كرد و راه رشد و فلاح و طريق سعادت و كمال را به مردمان آموخت. دين، اكمال يافت و نعمت اتمام پذيرفت و هدايت از ضلالت ممتاز گرديد، اما چون آن داعى الىاللّٰه و سراج منير، به رفيق اعلى پيوست، چندى نگذشت كه جاهليت زخم خورده نيرو گرفت و بر آن شد تا انتقام خويش را از اسلام بازستاند، ليكن نه بصورت آشكار و دشمنى روياروى، بلكه در هيئت دين و كسوت شريعت. مشركان و منافقان و دنياداران كوشيدند تا حقيقت آيين را مسخ كنند و آن را از درون مايه خود تهى سازند وخصيصۀ مبارزه با شرك و منكر و فساد و پيكار با ستم و طغيان و بيداد را از آن سلب كنند تا خود زمام امور مسلمين را به دست گيرند و بر مردم فرمانروا گردند و چنين كردند. و چون بر اريكۀ قدرت برآمدند، همۀ نيرو و توان خود را به كار بستند تا دين را از حقيقت خود عارى كنند، عناصر فاسد و فاسق و بيدادگرى چون امويان و عباسيان، زمامدار مسلمين گشتندو به نام خليفۀ اسلام بر مسند خلافت، تكيه زدند و بر قلمرو پهناور اسلام به جور و ستم فرمان راندند و از هيچ جرم و جنايتى فروگذار نكردند. اين مفسدان و نيرنگبازان با بهرهگيرى از عالمان سوء، چنان وانمود كردند كه دين و معنويت با دنيا سازگار نيست و مؤمنان حقيقى و راستين آن كسانند كه از دنيا اعراض كنند و زهد پيشه سازند و به امور عبادى بپردازند و كارى به
امر حكومت نداشته باشند. علماى دنيا پرست، كه روزى خور دستگاه حاكمه بودند، به كار برخاستند و هر طاغى ستمگر بىدينى را اولوالامرو واجب الاطاعه خواندند و سرپيچى از فرمان او را تخلف از حكم خداوند