68
نامۀ عايشه به حفصه
در ماجراى جنگ جمل، عايشه نامهاى بدين مضمون به حفصه مىنويسد:
«به تو خبر دهم كه على بن ابى طالب در ذيقار فرود آمده و از ترس در آنجا توقف دارد! زيرا او شنيده است كه جمعيت ما زياد است؛ نه مىتواند پيش برود و نه مىتواند برگردد!» 1
حفصه زنانى را گرد هم جمع كرد و همگى اين شعر را مىخواندند:
مَا الْخَبَرُ مَا الْخَبَرُ
«چه خبر؟ ! چه خبر؟ ! على در سفر است، همچون اسب ابلق (بنفشِ) افتاده، كه اگر پيش برود كشته مىشود و اگر عقب بماند، از پهلو به قتل مىرسد.»
دخترانى بر حفصه وارد مىشدند و به صداى ساز و آواز و سرود گوش مىكردند. امكلثوم، دختر على (ع) آنگاه كه از ماجرا آگاهى يافت، ناشناس وارد خانۀ حفصه شد و ناگهان پرده از صورت برگرفت. حفصه شرمنده شد و كلمۀ استرجاع بر زبان جارى كرد. امّ كلثوم گفت: تظاهر شما بر ضدّ على، امير مؤمنان (ع) تازگى ندارد. تو و عايشه كسانى هستيد كه بر برادرش، پيامبر خدا تظاهر نموديد، تا آنكه خداوند دربارۀ شما آياتى نازل كرد. حفصه گفت: خدا تو را رحمت كند، بس است از بدگويى من دست بردار. من توبه كردم. در اين هنگام شروع به استغفار نمود و دستور داد نامۀ عايشه را پاره كردند.» 3
حفصه، ام المؤمنين و راوى احاديث نبوى
به يقين، براى حفصه حرمتى است؛ زيرا همسر پيامبر است و طبق آيۀ كريمۀ قرآن، امّ المؤمنين است. از ايشان روايات فراوانى از قول پيامبر نقل گرديده است. كه به دليل پرهيز از طولانى شدن اين بخش، از آنها خوددارى مىكنيم.
وفات حفصه و دفن در بقيع
حفصه تا سال 45 ق. در قيد حيات بود و حوادث تاريخى مهمى را شاهد و ناظر بود. او عاقبت در سال 45 ق. در مدينه منورّه دار فانى را وداع گفت و به ديار باقى شتافت. مروان حكم بر جنازۀ وى نماز گزارد و در كنار ديگر همسران پيامبر (ص) در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد» . 4