42در قرآن درآيات فراوانى ظل به معنى سايه آمده است.
«وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ» (بقره: 57)
«أَ لَمْ تَرَ إِلى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً» (فرقان: 45)
«فَسَقى لَهُما ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ» (قصص: 24)
«وَ ظِلٍّ مَمْدُود» (واقعه: 30)
بنا بر اين تظليل و استظلال از ماده ظل به معنى سايه گرفتن در روز است. در نتيجه گروههاى روايى به استظلال در روز اشاره دارند.
دلايل عدم جواز
قائلين به عدم جواز استظلال در شب دليل متقن واستوارى ندارند. بلكه تنها با استناد به روايات قبه و مطر خواستند حرمت استظلال در شب را اثبات كنند. با اين استدلال كه روايات قبه ومطر عام است و شامل روز و شب مىشود.
پاسخ:
اولا. قبه وكنيسه بنفسه ملاك نيست. آن چه ملاك است سايه قبه وكنيسه مى باشد. قبه وكنيسه وقتى سايه دارند كه در معرض آفتاب قرار گيرند. والا در شب تاريك وظلمانى كه هيچ چيز پيدا نيست، سايه چه معنى پيدا مى كند.
ثانيا. روايات مطر مجمل ومبهم بود ونمى توانست مستند مسئله استظلال درشب قرار گيرد.
ثالثا. اگر استظلال درشب مطرح و مورد توجه قرار مى داشت، ائمه: با ادبيات خاص خودشان آن رابيان مى كردند واين چنين مكلفين سرگردان نمى شدند تابخواهند ازميان لغت نامه ها وكنايات ومفاهيم به حكم خدا دست پيدا كنند. چگونه حكم خدا درحرمت استظلال در روز با مفاهيم اساسى وشفاف بيان شده است؟ اگر استظلال در مورد شب نيز صادق بود مى بايست حكم آن بطور روشن بيان شود.