97اين بنىهاشمترين «ماه عرب»
مرگ را او سرافرازى خوانده است
نيزهباران را به بازى خوانده است
هان، گل باغ محمد ديدنى است
لاله در اوج شهادت، چيدنى است
زخم تيغش ضربهاى كارى شده است
خون به روى علقمه، جارى شده است
غيرت طوفانى افلاك، اوست
گردباد آسمان در خاك، اوست
نينوا را نالۀ نى كرد او
«هفت شهر عشق» را طى كرد او
خوليان ناگه به گردش ريختند
تيرها بر پيكرش آويختند
ذوالفقار سرخ سردار است اين
دستِ عباس علمدار است اين
«ابن ملجم» تيغ بود و طعمه يافت
«فرق حيدر» باز هم از هم شكافت
قهرمان از روى زين افتاده است
آسمان روى زمين افتاده است
زير تيغ، عباس بر زانو نشت
قلب حيدر، پشت ثارالله شكست
اين شهيد، عباس، ماه مذهب است
اين شروع شروههاى زينب است
نذر ثارالله، يا بذل على است
ذوالفقار دين، «ابوالفضل» على است
نينوا خوانانِ خون بذليم ما
عاشق دستِ «ابوالفضليم» ما
او كه «عباس» است، ياس «آمنه» است
حضرت گل، يا امام آينه است
اى شبيه روشنِ خون حسين
از ازل مستانه، مجنون حسين
اى فرات از خشكى خون تو تر
آب، از جوى لبانت تشنهتر
اى گل عباسى امّالبنين
ياس مقتولِ امير المؤمنين
يا اخى! برخّى «ثارالله» ، تو
آلهاشم را هميشه ماه، تو