82حوزه قم را درك نكردم و از پاكستان به حوزه نجف آمدم. فقط براى زيارت به قم رفتهام.
با فوت سيد على قاضى طباطبايى، حوزه نجف از اين مشرب عرفانى خالى نماند.
نماز ظهر و عصر را در همان اتاق به ايشان اقتدا كردم و از ايشان درخواست كردم تا نوار سخنرانى آنروز را براى درج در فصلنامه، در اختيار من قرار دهند؛ ايشان نيز به يكى از اعضاى دفتر فرمود و لوح فشرده آن را بهسرعت آماده كردند11.
در بازگشت و در همان محله جديده، مقبره آيتالله سيد على بهشتى بابلى (متوفى 1424ق) بود كه در مرقد اين فقيه وارسته فاتحهاى خوانديم.
3. علامه سيد مهدى خرسان: با نام و آثار اين محقق و شخصيت برجسته او تا حدى آشنا بودم. آل خرسان از خاندانهاى ريشهدار و معروف نجف بهشمار مىآيند كه در دانش و فضل شهرهاند. ديدار با اين عالم شهير را از قبل برنامهريزى كرده بودم. مىدانستم كه در محله حويش ساكن است، اما مكان دقيق را نمىدانستم. از يكى از طلبههاى نجف، آدرس دقيق را جويا شدم كه راهنمايى كرد و گفت ايشان هر هفته جمعه ساعت 10 صبح جلسه درس اخلاق دارند. فرصت خوبى بود و در همين ساعت به خانه ايشان در كوچه روبهروى مسجد شيخ انصارى رفتم. وقتى وارد اتاق بيرونى ايشان شدم، دور تا دور آن طلبههاى جوان و ميانسال نشسته بودند و انگشتشمار مردم عادى در ميان مستمعين بودند. ايشان نيز صحبت خود را آغاز كرده بود. نزديكشان نشستم. بر روى يك تابلوى بزرگ و سبز رنگ اين كلمه نوشته شده بود:
«عش كعلي (ع) ، هادن كالحسن (ع) ، مت كالحسين (ع)» .
آيتالله خرسان به مناسب شب رحلت پيامبر (ص) درباره وقايع روزهاى آخر حيات حضرت (ص) سخن مىگفت و كتاب «مُسند» عبدالله بن عباس نيز در دستشان بود كه خودشان تدوين كرده بودند. محور سخن نيز اين حديث از ابنعباس بود:
«لما أمر النبي (ص) أن يقوم بعليّ بن أبيطالب (ع) المقام الذى قام به، فانطلق النبي ( ص) الى مكه، فقال: رأيت الناس حديثي عهد بكفر بجاهلية، و متى أفعل هذا به يقولوا: صنع هذا بابن عمه. ثم مضى حتى قضى حجة الوداع، ثم رجع حتى إذا كان بغدير خم، أنزل اللَّه عزّ و جلّ: «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ» . فقام مناد فنادى الصلوة جامعة، ثم قام و أخذ بيد علي عليه السّلام فقال: من كنت مولاه فعلي مولاه اللَّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه» .
بعد از پايان سخنرانى، كنارشان نشستم. فارسى را خوب صحبت مىكردند. اين ديدار هم به پرسش و پاسخ انجاميد تا اذان ظهر كه از رفتن ممانعت فرمود و پس از نماز، نهار مهمان ايشان بودم. بسيار صميمى و خودمانى، يك سفره ساده و دوستداشتنى را پهن كردند و ايشان نيز با صفاى خاص خود از ما پذيرايى كرد.
صحبت ما در ميان غذا و يك ساعت پس از آن نيز دنبال شد و اين محقق با سعه صدر و لبخند خاص خود پاسخگوى پرسشهاى متعدد ما بود. برخى از نكات مطرح شده از سوى ايشان به قرار زير است:
حسين رمز اسلام است و درباره حكمت زيارتهاى مخصوصۀ امام بايد به اين نكته توجه داشت كه اين تعدد و انحصار، به نوعى اعلان و دعوت (دعايه) است. چرا امام باقر (ع) وصيت كردند كه 10 سال در منا براىشان روضه برپا كنند؟ چون با توجه به فراوانى جمعيت، جاى تبليغ و اعلان است. در مناسبتهاى مختلفى چون شب قدر، عرفه و نيمه شعبان كه توجه مردم را به خود جلب مىكند، زيارت مخصوص امام حسين (ع) وارد شده كه از فضاى تبليغى براى اسلام استفاده شود:
«الاسلام حسيني البقاء» .
قبلا روزى دو بار به زيارت اميرمومنان (ع) مشرف مى شدم.
دركتابى از سيد عبدالله بلادى، چهار نفر عبدالله نام را در شهادت امام حسين (ع) شريك مىداند: عبدالله عمر، عبدالله زبير، عبدالله جعفر و عبدالله عباس. اين ادعا درباره دو فرد اخير درست نبود و مىخواستم نقد كنم؛ اما آقا بزرگ تهرانى به عللى اجازه نداد.
نابينايى يا ضعف بينايى ابنعباس سبب شد كه نتواند در كربلا حاضر شود.
مختار شروع خوبى نداشت؛ اما نتيجه كارش مطلوب اهلبيت (ع) بود. از اين رو دفاع آيتالله خويى قابل نقد است.
زنى بهنام خديجه بنت على (ع) در تاريخ هست؛ اما نمىتوان پذيرفت كه مزار مقابل باب ثعبان (باب الفيل) مسجد كوفه از اوست.
در دوران صدام، وقتى خاندان حكيم را دستگير كردند، عصر روز 25 ذىالقعده مجلس روضه امام موسى الكاظم (ع) را به سختى برپا كردم؛ كسى آمد و گفت: وقتى آنان را گرفتند، در نجف ده نفر هم پيدا نشد كه به اعتراض، الله اكبرى بگويد!
هنگام بيرون آمدن، اين نكته به ذهنم رسيد كه طلبههاى زائرى كه به نجف مىآيند، بايد با ميراث علمى نجف آشنا شوند و دستكم با فراهم شدن يك جلسه اخلاقى، روحانيون ايرانى با استوانههاى علمى اين حوزه انس بگيرند.