154
خاطرات
1. يادم هست در آن روزها رسم بر اين بود كه طلّاب كفشى غير از نعلين يا چيزى شبيه آن به پا نمىكردند و به قول عربها «قُندره» نمىپوشيدند. حتى پوشيدن كت و شلوار براى عموم مردم نيز به اين سادگىها نبود و آن را تشبّه به كفّار مىدانستند و كسى كه در نجف كت و شلوار به تن داشت را يا غربى مىناميدند يا غَربزده.
در تظاهراتى كه براى دفاع از فلسطين بر پا شد، كفشهايم را ميان جمعيت گُم كردم. فصل زمستان بود و هوا بسيار سرد. براى گرم ماندن پاهايم نعلين پيدا نكردم و كفش خريدم؛ كفشى بسيار گران كه مجبور شدم براى آن پولى قرض كنم. آن را به دو دينار خريدم، امّا خدا مىداند از آن روز به بعد چه بر سرم آمد. سرزنشها شنيدم و ملامتها به سويم سرازير شد. مىگفتند: طلبه نبايد قندره بپوشد!
2. يكى از رسومات، با دست غذا خوردن بود؛ امّا از آنجا كه پدرم در اواخر عمرش به سلك اهل علم درآمد، خيلى با رسوم اين طايفه آشنا نبوديم. به همين دليل غذا خوردن با قاشق نزد من امرى كاملاً عادى و طبيعى بود. در جلسات مهمانى جلوى هر دو نفر يك ظرف برنج و يك ظرف خورشت مىگذاشتند و فقط يك قاشق براى خورشت مىدادند. در وليمه دامادى يكى از دوستانم هنگام صرف غذا يك قاشق اضافى درخواست كردم؛ چون بلد نبودم با دست بخورم. هنگام صرف غذا متوجه نبودم كه مردم نگاهم مىكنند. فرداى آن روز وقتى وارد كلاس درس شدم، استاد گفت: كسانى كه از سنّت روى گردانند، نزد ما جايى ندارند. من متوجه شدم كه روى صحبت با من است. عرض كردم: استاد! سؤالى دارم؛ آيا غذا خوردن با دست مستحبّ است؟ استاد فرمود: بله، قطعا؛ به همين علت شُستن دست پيش و پس از غذا لازم شمرده شده است. عرض كردم: استحباب شستن دست نمىتواند دليلى بر استحباب خوردن غذا با دست باشد؛ چون فرض اين است كه انسان مىخواهد همراه غذا نان و سبزى بخورد، طبعاً با دست مىخورد يا مىخواهد پوست ميوه بگيرد. در ضمن در تاريخ آمده كه گاهى رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) از چوب خاردار براى تناول خُرما استفاده مىكردند كه همان قاشق و چنگال ماست.