153بخواهد امام جماعت مسجدى در روستايى نيز باشد، بلد بودن اين فنون در امر تبليغ و ارشاد مردم به كارش مىآيد.
7. طلبه بايد سياست بلد باشد و بصيرت سياسى داشته باشد؛ در عين حالى كه نبايد سياستزده باشد. نه تنها مرجع تقليد، بلكه هر طلبهاى بايد زمانشناس باشد تا در حفظ كيان اسلام و مسلمين فريب نخورد. ايشان مىگفت بىاطلاعى برخى اهل علم و نبود بصيرت چه ضربههاى سختى وارد كرد كه تا مدّتها جبران نمىشود و حتى برخى دستاويز استعمارگران شدند. مرحوم مظفّر براى نمونه جريانى را كه در دهه چهل ميلادى در نجف اتفاق افتاد را براى ما تعريف كرد. جريان از اين قرار بود كه در پى اعتراضات مردمى به دولت و در پى تيراندازى نيروهاى امنيتى به سوى مردم، فرزند يكى از مجتهدين كشته شد كه موجب عصبانيت هر چه بيشتر مردم شد و مىرفت كه اين شورش به بُحرانى غيرقابل كنترل مبدّل شود. نمايندگان دولت براى فرونشاندن آتش خشم مردم به حالتى طلبكارانه دست پيش گرفتند تا پس نيافتند. آنان به پدر مقتول كه مجتهد سرشناسى بود، گفته بودند اگر دولت را نمىخواهيد، آب و برق را به ما پس بدهيد و نجفِ خودتان را برداريد! گويا آب و برق ارث پدرى ايشان بود كه چنين گستاخانه سخن مىگفتند. از طرفى، اين نشانه سادگى صاحب حق بود. او بود كه مىبايست مدّعى باشد. طلبه بايد سيّاس باشد. سادگى ابوموسى اشعرى بود كه آن مصيبتها را بر سر اسلام آورد.
8. مرحوم مظفر معتقد بود كه مراجع بزرگ شيعه براى حلّ مسائل عمومى مردم بايد براى مشورت با يكديگر جلسه داشته باشند و اين جلسات هم دورهاى باشد، نه منقطع؛ چون در همين جلسات بسيارى از اختلاف نظرها حلّ مىشود؛ آن هم بدون دخالت اعضاى بيوت و از سوءتفاهمها و سوءاستفادهها پيشگيرى خواهد كرد و زودتر به نتيجه خواهند رسيد؛ مانند نشستهاى دورهاى سيد ابوالحسن اصفهانى و ميرزاى نائينى.