1553. يكى از مسائل آن روز نجف، مراسم عزادارى ماه محرّم بود. علّامه سيد محسن عاملى 1 نسبت به حُرمت قمهزنى و جارى كردن خون از بدن فتوا صادر نموده بود كه عكسالعمل شديدى را عليه او به دنبال داشت و كتابچه و جزواتى بر ضد ايشان منتشر شد و تحركاتى نيز در تخريب شخصيت ايشان صورت گرفت. در همان روزها بود كه استاد جعفر خليلى مقالهاى در دفاع از علّامه سيد محسن نوشت و نسبت به اهانت به سيد انتقاد نمود و در پى آن، فردى ناشناس با ضربۀ چوب، سر استاد را جلوى درب خانهاش شكست. ما ديديم گروهى براى مخالفت با فتواى سيد محسن عاملى، نه تنها در عاشورا قمه مىزدند، بلكه كودكان و حتى شيرخوارههاىشان را نيز آوردند و قمه به سر ايشان زدند. دولت وقت عراق به توصيه انگليس براى هر چه بيشتر شكسته شدن حرمت علما و مخصوصا سيد محسن، كفنهايى را به صورت رايگان ميان قمهزنها توزيع كرد تا روز عاشورا بپوشند و قمه بزنند.
4. زمانى كه در منتدى بودم، يكى از بزرگان، فرزندش را در مدرسه به من سپرد تا بر درس و مطالعهاش نظارت كرده و در باب ادبيات و نگارش عربى با او تمرين كنم. من براى ايجاد علاقه به ادبيات در او، كتاب زندگىنامه «طه حسين» 2 موسوم به «أيام» را براى او مىخواندم و از او مىخواستم با توجّه به اين الگو درباره خود و زندگىاش بنويسد. امّا وقتى پدرش از اين موضوع آگاه شد، او را از خواندن اين كتاب منع كرد. 3 شايد نمىدانست كه خواندن اين كتاب پيشنهاد من بوده، امّا از اينكه من فرزندش را تشويق به حضور در نماز جماعت يكى