111تا مجبور نباشيم نان خالى بخوريم. شيخ از خوردن نان خوددارى كرد و گفت: «من يقين ندارم تا اداى اين قرض زنده باشم». 1
نماينده دولت انگلستان در بغداد، حدود دو سال بود كه مىخواست به خدمت شيخ برسد و موفق نمىشد. يك بار هنگامى كه شيخ عازم زيارت قبر سلمان بود، او را ديد و گفت: «سوگند به خدا او عيسى بن مريم يا نايب خاص اوست!». 2
سيد محمدحسن جزايرى از سيد جعفر ثابتى نقل مىكند: روزى مردى خدمت شيخ آمد و تقاضاى كمك كرد. شيخ به او گفت: فلان مبلغ پولى را كه در فلان مكان پنهان كردى، به مصرف برسان و اگرباز نياز داشتى به من مراجعه كن. 3
شيخ انصارى صلۀ رحم به جاى مىآورد و از خويشان و بستگان خود دلجويى و در حد ممكن به آنها كمك مىكرد. آقا سيد محمدطاهر شفيعى دزفولى مىگويد: مادرم كه از خاندان انصارى بود، گفت: شبى پس از فراغت از نماز شب، ميل به خوراك ماهى پيدا كردم و با خود گفتم اگر وسيلهاى فراهم مىشد،خوراك ماهى تهيه مىكردم. صبح مشغول تعقيبات بودم كه درب خانه به صدا درآمد. در را باز كردم و شيخ انصارى وارد منزل شد و پس از احوالپرسى و گفتوگو، مقدارى پول زير سجاده گذاشت و بعد گفت: به ملا رحمة الله (خادم منزل شيخ) گفتهام كه مقدارى ماهى بخرد و براى شما بياورد و پس از آن، خادم ايشان براى ما ماهى آورد. من از اين موضوع در شگفت شدم؛ زيرا اين موضوع فقط به ذهن من خطور كرد و كسى از آن اطلاعى نداشت. 4
شيخ بسيار متقى بود و نسبت به عالمان و فقيهان كمال احترام را به جاى مىآورد. يكى از درباريان معاصر شيخ خدمت شيخ انصارى رفت و ضمن تجليل از زهد و سادهزيستى وى از نحوۀ زندگى ملا على كنى انتقاد كرد و گفت: او اشرافى زندگى مىكند و با شما تفاوت دارد. شيخ بسيار ناراحت شد و به او گفت: «بايد از اين سخن خود استغفار كنى. بين من و او تفاوت بسيار است. من ارتباطم با طلبههاست و اگر بخواهم مرفه زندگى كنم، طلبهها هم به فكر زندگى مرفه مىافتند و به درس علاقه نشان نمىدهند و من بايد همسطح آنها باشم؛ ولى حاج ملا على كنى سر و كارش با سلاطين و اشراف است. او بايد هم آنگونه زندگى كند و اگر او مثل من باشد، مورد اشكال واقع مىشود و شما بايد از اين جسارتى كه نسبت به يك شخصيت عظيمالشأن كردى، استغفار كنى». 5