14آوردند؛ تا جلوى چشم آنان باشند و به واسطۀ آنها به ستارگان متوسل شوند.
بنابراين، از پرسش بتها، مذهب صابئين و كفر و فحشا و غيراينها به وجود آمد و چون قوم حضرت نوح بر كفر و گناه خود ادامه دادند، خداوند متعال حضرت نوح را براى آنان مبعوث كرد؛ تا آنان را از عذاب خدا بترساند و آنان را به توجه و بازگشت به حق و عمل به آنچه خدا فرمان داده، دعوت كند. نوح به سوى قوم خود آمد؛ در حالى كه به گفته برخى، پنجاه سال و به گفته عون بن ابىشدّاد، سىصدوپنجاه سال داشت و غير از اين دو قول، اقوال ديگرى هم هست و او نهصدوپنجاه سال در ميان قوم خود بود و بعد از هلاكت آنها هم سىصدوپنجاه سال زندگى كرد. 1
ماجراى رسالت نوح (ع)
همانگونه كه قرآن و مورخان گفتهاند، حضرت نوح (ع) با بيان شيوا و منطق محكمى كه داشت، آنان را دعوت به حق و پرسش خداوند متعال كرد. قرآن از زبان او مىفرمايد: اى قوم من! من بيم دهندهاى روشنگر هستم. خدا را بپرستيد و از او بترسيد و از من اطاعت كنيد؛ تا گناهانتان را بيامرزد و شما را تا مدتى معين مهلت دهد؛ زيرا آن مدت خدايى كه به سر آيد، ديگر به تأخير نيفتد. 2
همانگونه كه خداوند در سوره نوح بيان فرموده، حضرت نوح با شمردن نعمتهاى الهى و بيان وعدههاى الهى، مىخواست قومش را هدايت كند؛ ولى آنان با بهانههاى مختلفى كه در سوره هود و سورههاى ديگر قرآن بيان شده است، از ايمان آوردن سرپيچى كردند و از آزار و شكنجه روحى و جسمى پيامبر خدا دست بر نداشتند و علاوه بر اينكه خودشان ايمان نمىآوردند، به فرزندان خود نيز توصيه مىكردند كه به سخنان او گوش ندهند.
مرحوم طبرسى مىنويسد:
از وهب بن منبه، چنين نقل شده است: نوح (ع) سه قرن تمام مردم را به خدا دعوت كرد كه هر قرنى سىصد سال بود و در اين مدت، پنهانى و آشكار دعوت خود را ابلاغ مىكرد؛ ولى آن مردم جز بر طغيان و سركشى نيفزودند و هر قرنى كه مىآمد، مردم آن قرن، سركشتر از قرن پيش بودند؛ تا جايى كه مردم دست كودكان خود را مىگرفتند و آنها را بالاى سر حضرت نوح مىآوردند و به آنها