13وقتى عموره سخن حضرت نوح را شنيد، به او ايمان آورد. پدرش وقتى فهميد او ايمان آورده، او را سرزنش كرد و گفت: به اين زودى سخن نوح در دل تو جاى گرفت؟ من مىترسم كه پادشاه از موضوع آگاه شود و تو را بكشد. عموره گفت: عقل و حلم و فضل تو چه شد؟ نوح مردى تنها و ناتوان است و اين ندا را در ميان شما داده و آنچه گفته، در ميان شما واقع خواهد شد. . . سرانجام، كافران آن زن را زندانى كردند؛ ولى او مقاومت كرد و پس از آزادى، با حضرت نوح ازدواج كرد و سام از او به دنيا آمد. 1
عقيده و دين مردم زمان حضرت نوح (ع)
ابناثير مىنويسد:
دانشمندان دربارۀ دين مردمى كه حضرت نوح به سوى آنان فرستاده شد، اختلاف نظر دارند. گروهى از ايشان مىگويند: آنان همگى هرچه را كه خداى متعال زشت مىشمرد، همانند كفر و فحشا و فساد و شرابخوارى و لهويات، مرتكب مىشدند. گروهى ديگر معتقدند كه آنها اهل فرمانبردارى و اطاعت بودند و آنها تابع دين صابئين بودند؛ اما قرآن درباره آنان مىفرمايد: ( وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يغُوثَ وَيعُوقَ وَنَسْرًا) ؛ 2قوم نوح گفتند: خدايان خود را وامگذاريد و بت وَدّ و سُواع و يغوث و يعوق و نَسر را رها نكنيد.
وى سپس مىنويسد:
من مىگويم كه ميان اين قولها، تناقضى وجود ندارد؛ زيرا قول درستى كه جاى هيچ ترديد و شكى نيست، اين است كه آنان بتپرست بودند و همانگونه كه قرآن مىفرمايد، آن بتپرستى، مذهب گروهى از صابئين است. آنان معترفند كه عالم، سازنده دارد و او حكيم و توانا و مقدس است؛ جز اينكه مىگويند لازم است ما بدانيم كه از شناخت آن سازنده، ناتوانيم و دست ما به او نمىرسد و بايد با واسطههايى كه به او نزديك هستند، به او تقرب جوييم، پس به واسطه هياكل كه ستارگان سيار هستند، به سوى آنان تقرب مىجويند؛ چون پيش آنها، آن ستارگان، مدبر اين عالم هستند. بعد گروهى از آنان چون ديدند كه ستارگان طلوع و غرب دارند و شب ديده مىشوند و روز ديده نمىشوند، رو به بتها