101آن نامه، پاسخ نامه حرّ بود درباره كار حسين (عليه السلام) كه از محلى به نام «اقساس مالك» براى وى نوشته بود. گفتهاند، در «ذى حُسُم» يا در يكى ديگر از منزلگاهها، نامه را براى عبيدالله نوشت. 1
ابومخنف گويد:
در آن نامه نوشته بود: اما بعد؛ چون نامه من به تو رسد و فرستادهام پيش تو آيد، بر حسين سخت بگير و او را در سرزمينى بىآب و علف و سوزان فرود آور. به فرستاده خود دستور دادهام كه پيوسته با تو باشد و تا فرمان مرا به انجام نرسانيدهاى، از تو جدا نگردد. والسلام. 2
حر بن يزيد، پس از خواندن نامه عبيدالله، به امام (عليه السلام) و اصحابش گفت: اين نامه امير عبيدالله بن زياد است كه از من خواسته هر جا نامهاش به دستم رسيد، شما را بازبدارم و اجازه حركت ندهم. اين هم فرستاده اوست كه به دستور عبيدالله، تا فرمان و خواست او را به انجام نرسانم، از من جدا خواهد شد.
در روايتى ديگر آمده است: حر نامه را به امام حسين (عليه السلام) تقديم كرد و حضرت آن را خواند. حر تصميم گرفت تا كاروان امام را در مكان بىآب و آبادى كه عبيدالله گفته بود، فرود آورد. آنها گفتند: ما را واگذار كه در اين آبادى (ابومخنف و سيد آن را نينوى ذكر كردهاند) يا آن آبادى (يعنى غاضريّه) يا اين آبادى (يعنى شُفَيَّه) فرود آييم. حرّ گفت: به خدا سوگند نمىتوانم. اين مرد، براى مراجعت من فرستاده شده است. 3
در روايتى ديگر نقل شده است: حسين (عليه السلام) به او فرمود: «آيا ما را به بازگشتن از اين راه، فرمان نمىدهى؟» گفت: مىخواهم چنين كنم، اما نامه امير رسيده و من مأمورم بر شما سخت بگيرم و جاسوسى بر من گماشته است. حسين (عليه السلام) به او فرمود: «واى بر تو! بگذار در اين آبادى (يعنى نينوى) يا اين آبادى (يعنى غاضريه) فرمودآييم.» گفت: نمىتوانم.
در بيان سرگذشت «زُهير بن قين» خواهيم آورد كه چگونه به امام حسين (عليه السلام) پيشنهاد جنگ داد و ايشان فرمود: «من هرگز جنگ با آنان را آغاز نخواهم كرد.» زهير عرض كرد: ما را به اين آبادى كه در امان و بر ساحل فرات است، ببر. امام به او فرمودند: كدام آبادى؟ گفت: «عَقْر» . حسين (عليه السلام) فرمود: «خداوندا! پناه مىبرم به تو از درد و جراحت» .
در روايتى ديگر چنين آمده كه زهير به امام عرض كرد: پس ما را به كربلا ببر كه در ساحل