102فرات است. چشمان ابىعبدالله (عليه السلام) به اشك نشست و آنگاه فرمود: «خداوندا! پناه مىبرم به تو از سختى و بلا» . سپاهيان حرّ، ياران حسين (عليه السلام) را بازمىداشتند و راه بر ايشان مىگرفتند، تا اينكه روز بالا آمد و امام رحل اقامت افكند.
اما در مقتل چاپ شده ابومخنف چنين آمده است: همگى حركت كردند تا به كربلا رسيدند. اسب حسين (عليه السلام) باز ايستاد. امام پياده شد و اسب ديگرى را مركب قرار داد. آن هم حركت نكرد. تا هفت يا هشت اسب، هيچ كدام قدم از قدم برنداشتند. امام از نام آن سرزمين پرسيد؛ گفتند: «غاضريّه» . فرمود: نام ديگرى هم دارد؟ گفته شد: «نينوا.» فرمود: نام ديگرى هم؟ گفتند: «ساحل فرات.» فرمود: نام ديگر چه؟ گفتند: «كربلا» . در اين هنگام، امام آهى بلند كشيد و فرمود: «سرزمين رنج و مصيبت» . 1
از اين روايت، هيچ نشانهاى در كتابهاى معتبر و در تاريخهاى موثق نيست؛ بلكه از سخنان خاص اين مقتل است و طريحى در «المنتخب» از او پيروى كرده و بعضى متأخرين نيز آن سخن را نقل كردهاند. شگفت آنكه صاحب «ناسخ التواريخ» با وجود در اختيار داشتن كتابها و منابع فراوان، اين قضيه را از ابومخنف نقل مىكند و به صراحت از او، به «يحيى بن لوط» ياد مىكند 2و اين اشتباهى است مضاعف. آرى، در مقتل ابواسحاق اسفراينى آمده كه امام حسين (عليه السلام) و همراهانش در حركت بودند تا به سرزمينى كه مردمى در آن زندگى مىكردند، رسيدند. امام از ايشان نام آن مكان را پرسيد؛ گفتند: «شط فرات» ؛ به آنان فرمود: آيا نام ديگرى هم دارد؟ گفتند: اى اباعبدالله! نپرس! فرمود: شما را به خدا بگوييد آيا نام ديگرى براى اينجا هست؟ گفتند: كربلا. در اين هنگام، امام (عليه السلام) گريست و فرمود: «به خدا سوگند، اين سرزمين اندوه و بلاست» .
در همين مقتل مىخوانيم: آنگاه امام حسين (عليه السلام) فرمود: «اى مردم! مشتى از خاك اين زمين را من دهيد.» مقدارى خاك به ايشان دادند و ايشان آن را بوييد و سپس پارهاى خاك از گريبان خود بيرون آورد و گف: «اين خاك را جبرئيل از نزد خداوند، براى جدم رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آورد و گفت: اين، جايگاه تربت حسين است.» امام سپس خاك را بر زمين ريخت و فرمود: «اين دو خاك، يك رايحه دارند» .
در «تذكرة الخواص» آمده است: