58چرا برويم، كجا برويم، برويم كه پس از تو زنده بمانيم؟ ! خداوند چنين روزى را هرگز نياورد! 1به مردم چه بگوييم اگر نزد آنان بازگشتيم؟ ! ، بگوييم سرور و تكيهگاهمان را در معرض تيرها و شمشيرها و نيزهها گذاشتيم و به خاطر علاقه به زندگى، گريختيم؟ ! بلكه با حيات تو زنده مىمانيم و در ركاب تو مىميريم. 2
اصحاب امام به خيمههاى خود رفتند و به آمادهسازى سلاح خويش براى نبرد فردا و عبادت و تلاوت و نيايش پرداختند. اما عباس در اين واپسين شب، مأموريت ويژهاى هم داشت. او چشم بيدار اردوگاه امام و حافظ خيمهها بود. كسى جرأت نداشت به خيمههاى اهل بيت نزديك شود. آن شب گذشت؛ شبى پرهراس تا فردايى پرحماسه و صبحى خونين طلوع كند، تا شاهد وفاى عباس و حماسهآفرينى ياران خالص اباعبدالله (ع) باشد.
روز خون، روز شهادت
صبح عاشورا دو سپاه رودرروى هم قرار داشتند. حسين بن على (ع) ياران اندك خويش را كه به صد نفر نمىرسيدند، سازمان داد. عَلَم را به دست پرتوان برادرش اباالفضل سپرد و خود و بنىهاشم در قلب سپاه قرار گرفتند. 3
آتش جنگ افروخته شد و ابتدا به صورت نبرد تن به تن، از طرفين، دليرانى قدم به ميدان گذاشتند و جنگيدند. عباس بن على (ع) عَلَم بر دوش، فرماندهى مىكرد و از بامداد عاشورا تا لحظه شهادت، يك لحظه آرام نداشت.
هجوم دشمن هر لحظه سنگينتر مىشد و بر تعداد شهيدان جبهه امام افزوده مىگشت. هرگاه كه اوضاع نبرد تيره و تار و هجوم سپاه كوفه شديد مىشد، عباس پا در ركاب مىنهاد و با حملات خود، كوفيان را تار و مار مىكرد. مايه آرامش خاطر حسين بن على (ع) بود. به سه برادر خويش گفت كه به ميدان بروند و از امام دفاع كنند، كه هر سه به فيض شهادت رسيدند. 4
حماسه ساحل فرات
سردار تنها و بىلشكر، وقتى ديد برادران و برادرزادگان و اصحاب باوفا و مخلص امام بر ريگزار تفتيده كربلا بر خاك آرميدهاند، شوق پيوستن به آنان در درونش التهابى پديد آورد و او را به حضور امام حسين (ع) كشاند تا اجازه ميدان و رخصت نبرد نهايى را بگيرد.