55كُنيهاش «ابوالفضل» بود؛ پدر فضل؛ هم به اين دليل كه فضل، نام پسرش بود و هم به اين دليل كه در واقع، فضل و نيكى، زاده او و پرورده دست كريمش بود.
او را «ابوالقربه» (پدر مشك) هم مىگفتند؛ به دليل مشك آبى كه بر دوش مىگرفت و از كودكى ميان بنىهاشم سقايى مىكرد. 1
«سقا» لقب ديگر اين بزرگمرد بود؛ بهخصوص در سفر كربلا، ساقى كاروانيان و لبتشنگان خيمههاى اباعبدالله (ع) بود.
لقب ديگرش «قمر بنىهاشم» بود؛ چون در ميان بنىهاشم مانند ماه مىدرخشيد.
به «باب الحوائج» هم مشهور است؛ زيرا كه آستان رفيعش قبلهگاه حاجات است و توسل به آن حضرت، برآورنده نياز محتاجان. هم در حال حيات، درِ رحمت و باب حاجت بود و مردم حتى اگر با حسين (ع) كارى داشتند، از راه عباس وارد مىشدند، و هم پس از شهادت، به كسانى كه به نام مباركش متوسل شوند، عنايت خاص دارد و خداوند به پاس ايثار و شهادت او، حاجت حاجتمندان را برآورده مىكند.
او به «علمدار» و «سپهدار» هم معروف است. وى فرمانده نظامى نيروهاى حق در ركاب امام حسين (ع) بود و خود سيدالشهدا (ع) او را با عنوان «صاحب لوا» خطاب كرد كه نشان علمدارى اوست.
«عبد صالح» لقب ديگرى است كه در زيارتنامه ايشان وارد شده است.