131
كربلا، كعبۀ عشق
(تضمينى از غزل حافظ)
اصغر عرب (خرد)
لاله گون دشت غم از خون خدا مىبينم
اين عجب بين كه چه نورى ز كجا مىبينم
عجبى نيست كه شد كرب و بلا كعبۀ عشق
در خرابات مغان نور خدا مىبينم
ملك الحاج، تو در خانه و من كرب و بلا
خانه مىبينى و من خانه خدا مىبينم
كوى جانبازى و عشق است كه خاك درِ او
قبلۀ حاجت و محراب دعا مىبينم
اى حسين! آنچه ز كار تو شده عالم گير
يا كه گويم كه در اين پرده چهها مىبينم
اثرات جهش و جنبش تو در دنيا
فكر دور است همانا كه خطا مىبينم
دين و آزادى و مردى اگر امروز بهجاست
اين همه از نظر لطف شما مىبينم
بوى خون است ز جانبازى مردان خدا
آنچه من هر سحر از باد صبا مىبينم
منتظر باش رسد منتقم دادستان
كه من اين مسئله بى چون و چرا مىبينم