132
ميهمان آستان حسينعليهالسلام
حسان (حبيب الله چايچيان)
سايۀ مرحمت خويش فكندى به سرم
كردى از شدّت رأفت به محبّت نظرم
منِ آلوده كجا، آن حرم قدس كجا؟
اى كه خاك قدم زائر تو، تاج سرم
من كه عمرى است خجالت زده از لطف توأم
كرده اين دعوت ناگاه تو، شرمنده ترم
جز حريم تو كه آن جاست خطا شوى بشر
اين همه بار گنه را به كجا من ببرم؟
رأفت عام تو هر دم طلبد زائر را
چونكه مشمول عطاى تو، نه من يك نفرم
نعمت سفرۀ احسان تو كى گردد كم
سائلى گر ببرد بهره از اين خوان كرم
آمدم باز اماما به در خانۀ تو
دعوتم كردى و مهمان تو دراين سفرم
همچو «حافظ» به حضور تو «حسان» مىگويد:
«من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم»؟