18
اصحاب اسرار
«سِرّ» در لغت به معناى راز و آنچه انسان آنرا در نفس خود پوشيده مىدارد است؛ چنانكه گفتهاند: «صدورالاحرار قبور الاسرار»1؛ سينه آزادگان، آرامگاه اسرار است. سِرّ را به معناى كتمان نيز گفتهاند و با «سريره» كه جمع سراير است، هممعناست.2
اصحاب سر كسانىاند كه مقامات معنوى را يكى پس از ديگرى طى كرده و در سايهسار شجره طيبه عقيده و اخلاق و اعمال پاك، سِرّشناس و سِرّنگهدار شدهاند و سَر داده و سِرّ ندادهاند. پس اسرار عالم و آدم را از صاحبان سِرّ و ولايت مطلقه الهيه، يعنى پيامبر اكرم (ص) و عترت طاهرهاش درك و دريافت نمودهاند. انسانهاى صاحبدل و فاتح قلّههاى ايمان، معرفت و مقامات معنوى و غيبى چون سلمان فارسى به چنين مراحلى دست يازيدهاند.
ياران پيامبر اكرم (ص) فراوان بودند، لكن از ميان آنها كسانى توانستند به مقام يار «خاص» بلكه «اخص» برسند و اصحاب سِرّ گردند و اين نشد، مگر به سبب تشبه هر چه بيشتر و بهتر به خاتم پيامبران (ص)
. آنان در معرفت، محبت، عبوديت و ولايت الهيه شبيه پيامبر (ص) شدند و رنگ و رايحه نبوى گرفتند. قدم جاى پاى پيامبر نهادند و در پى او حركت كردند كه عين صراط مستقيم بود و هرگز به كژراهه نرفتند. چنان در پيامبر اعظم (ص) فانى شدند كه گويى نشانى از او و قطرهاى از درياى وجودش و شعاعى از خورشيد هستى او گشتند و از او نور گرفته و به ديگران نور دادند.
انسانهاى نيكوسيرتى چون: سلمان فارسى، حجر بن عدى، رشيد هجرى و. . . شاگرد خاص بلكه اخص و رازدار پيامبر اسلام (ص) و ائمه شدند و بصيرت و صبر، جهاد و اجتهاد و عقل و عشق را در زندگى و شخصيت خويش به نمايش گذاشتند. آنان عارفان مبارز، سالكان عدالتگستر، عالمان ربانى و مجاهد، ولايتمداران آگاه و بصير و رازداران ساحت اسلام ناب محمدى بودند كه ثقلين را گرامى داشتند و اسلام قرآن و عترت را با تمام وجود درك و تجربه كردند و سربداران قبيله عشق و عرفان و قبله توحيد و ولايت بودند و شراب شهود و شهادت را سركشيدند تا به بهشت ديدار حق قدم بگذارند.
علامه طباطبايى در بحثهاى عرفانى - معنوى خويش از تربيت يافتگان مكتب محبّت و شاگردان سلوك، اعم از سلوك عقلى و قلبى قرآن و عترت نام برده است كه هر كدام نشانهاى از اسلام ناب محمدى (ص)
و عرفان ناب شيعى، آيتى از آيات خدا و صاحبان روحهاى بزرگند كه توانستند در اثر جذبه و سلوك، چگونه بودن، چگونه زيستن، چگونه مردن و چگونه ماندن را در ساحت حيات طيبه به خوبى نشان دهند؛ «مردان خدا» و اولياى الهى كه انسانهاى بيدار و بينا را به سوى خويش جذب مىكنند و أسوه سلوك و الگويى از انسان كامل در مرتبۀ وجودى خود هستند. علامّه طباطبايى آنان را چنين صاحبان زندگى معنوى ياد مىكند:
تاريخ اثبات مىكند عدهاى از اصحاب اميرالمؤمنين على (ع) مانند: سلمان، كميل، رشيد، ميثم و اويس، تحت تعليم و تربيت آن حضرت، از زندگى معنوى برخوردار بودند.3
و در « رسالة الولايه » از آنان با عنوان «اصحاب اسرار» ياد كردهاند.4
حال اگر انسانِ سالك، شائقِ كمال و مشتاقِ وصال است، اين گوى و اين ميدان. مريدان واقعى اينانند و مُرادان حقيقى پيامبر اكرم (ص) ، على (ع) و فرزندان آنها. اينك فرازهايى از زندگى برخى از اين اصحاب سِرّ تقديم مىگردد:
1. سلمان فارسى
سلمان، دهقانزادهاى است از روستاى «جَى» اصفهان (در برخى روايات اهل شيراز معرفى شده است) كه بر آيين مجوس بود. روزى از كنار كليساى مسيحيان مىگذشت كه صداى نماز و نيايش آنان را شنيد و مجذوب آن شد. به درون صومعه رفت و دين آنرا بهتر از آيين خود يافت. سراغ مركز دينى آنان را گرفت، «شام» را نام بردند. پس به منزل بازگشت و آنچه ديده بود را براى پدر بازگفت و پيرامون آيين مجوس و مسيحيت بحث كردند و كارشان به مشاجره كشيد. سلمان به مسيحيان پيغام داد كه دين آنان را پذيرفته است و از آنها خواست كه او را با كاروانى كه به شام مىرود همراه كنند.