43
تلاش ذهبى در نفى شخصيت مختار
ابن داود به نقل از كشى مدعى بود كه رواياتى كه منافات با مدح و تعريف و تمجيد مختار رسيده از جعليات عامه است.16 بايد روى اين نكته تكيه كرد اصلاًاين تعبيراتى كه براى مختار وضع كردهاند؛ مثل «كذاب» يا تعبيرى كه اومىگويد «وحى بر من نازل مىشود» و يا «ادعاى نبوت» ببينيم ريشهاش به كجا مىرسد. خواهيم ديد همين حرفى است كه آقاى كشى نسبت به امويان دربارۀ مذمت مختار زد.
از ذهبى دو مطلب نقل مى كنم17؛ نخست حرفى است كه رفاعه فتيانى به مختار نسبت مىدهد. دوم حرفى است كه شعبى به مختار نسبت مىدهد. همه اينها را ذهبى نقل مىكند.
1. رفاعه فتيانى مىگويد:
دخلت على المختار فألقى إلى وسادة و قال: لو لا أن أخى جبريل قام من هذه لألقيتها إليك. فأردت أن أضرب عنقه، فذكرت حديثا حدثنيه عمرو بن الحمق قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: أيما مؤمن أمّن مؤمنا على دمه فقتله، فأنا من القاتل بريء؛
بر مختار وارد شدم. برايم بالشت انداخت. يك بالشت ديگر پيش او بود آن را نينداخت. گفت كه روى اين بالشت بنشين. من اين بالشت را كه پيش دستم بود به تو ندادم. چون جبرئيل اين جا نشسته بود. اگر جبرئيل روى اين ننشسته بود همين را براى تو مىانداختم. اين حرف را كه ايشان زد. مىخواستم با اين ادعا گردنش را بزنم. يعنى او ادعاى نزول وحى مىكند. توى خانهاش بودم مىخواستم بكشمش. ولى ياد حديث عمرو بن حمق افتادم كه پيامبر فرمودهاند كسى كه شما را تأمين داد و به شما مطمئن شد و به خانهاش راهت داد اگر ترورش كردى من از تو برىء هستم. لذا من نخواستم بكشم مختار را من ياد اين حديث افتادم و نكشتمش.
اصلاً نسبت ادعاى نزول وحى نسبت به مختار ريشهاش به رفاعه فتيانى برمىگردد. اين آقا كيست؟ چه قدر اعتبار دارد؟ از ذهبى در شگفت نيستيم. ذهبى كارش همين است. ببينيد هر چه كه نسبت فضائل اهل بيت باشد آنرا اصلاً برنمىتابد. يك انگى مىزند. اما اين جا كه مىرسد هيچ بحث سندى نمى كند چون در مقام مذمت كسى است كه انتقام گيرنده خون اهل بيت است. پس اين اتهام به رفاعهاى18 منتهى شد كه ما نمىدانيم او كيست.
2. شعبى. مىگويد:
أقرأني الأحنف كتاب المختار إليه، يزعم فيه أنّه نبيّ.
احنف بن قيس نامهاى از مختار به من نشان داد كه در نامه نوشته كه من پيامبر هستم.
به شرح حال عامر بن شراحبيل شعبى نگاه كنيد. به فرمايش مرحوم آقاى خويى «كان متجاهراً ببغض على» يعنى در اظهار بغض و كينه و عداوت نسبت به امير المؤمنين چيزى را مخفى نمىكرد. مرحوم صاحب قاموس مىفرمايد. او هر جا منبر مىرفت سخنرانى مىكرد قسم مىخورد. مىگفت على ابن ابيطالب از دنيا رفت و قرآن بلد نبود. چهار نفر فقط در جمل از صحابه پيامبر با على بودند. اگر پنجمين پيدا كرديد فأنا كذاب. مثل اين كه اصلاً هيچ برنامه ديگرى نداشته جز توهين به على ابن ابيطالب عليه السلام. به نبيذ و قمار بازى هم معروف بود ه است19. هر چه اتهام و دروغ است به شيعه بسته است. مقايسه مىكند شيعه را با يهود و بعد مىگويد شيعه از يهود بدتر است.
3. ابن ضبعان كلبى، از كسانى است كه به مختار اتهام زده است و اين نكته را مجلسى20 گفته است. گويا اولين كسى كه تهمت «كذاب» را به مختار زد همين آقا بود. در زمانى كه مختار و ابراهيم اشتر در مصاف با شاميان قرار گرفتند ابن ضبعان وقتى از