42يك اشكال مهمى كه طرح شده است اين است كه مى گويند مختار مردم را به امامت محمد بن حنفيه دعوت مى كرد. آقاى خويى در مقام جواب مىفرمايند كه اصلاً امامت محمد حنيفه بعد از فوت محمد حنفيه مطرح شد. و مختار در حيات محمد حنفيه كشته شد. پس اصلاً قضيه از اساس منتفى است. و چنين چيزى نيست.
توجه به اين نكته لازم است كه: امام نمىتوانست مستقيماً وارد بشود و مختار را تأييد كند. امام هم مىخواست كار خودش را بكند و هم مىخواست بالاخره محفوظ باشد. لذا گاهى كه مختار براى آنها پول مىفرستاد امام زين العابدين (ع) پول را براى استاندار مى فرستاد ولى مى فرمود مختار اين پول برايم فرستاده نه مىخواهم و نه نمىخواهم. خودتان مىدانيد. يعنى ما كارى به مختار نداريم. از آن طرف هم از سران كوفه مىآيند خدمت محمد حنفيه سوال مى كردند اين قيام كرده چه كار كنيم؟ مى فرمود: برويم ببينم فرزند برادرم چه مىگويد. بعد مىآيد خدمت امام و جريان را عرض مىكنند. حضرت مى فرمود: اين سؤالات چيست كه مىكنيد. هر كس پيشانى بند بست به عنوان انتقام گرفتن از خون حسين، بايد به او كمك كرد. ببينيد جواب صريح ندادند. اصلاً موقعيت ايجاب نمىكرد كه امام صريح پاسخ بگويد. ولى با اين سياست حركت مىكرد. لذا آقاى خوئى مىفرمايد كه اين قول باطل است چون محمد حنفيه ادعاى امامت نكرد تا مختار مبلِّغ او بشود. و كيسانيه بعد از مرگ محمد بن حنفيه شكل گرفت. بعد آقاى خويى يك مطلبى را از ابن داود از كشى نقل مىكند. ابن داود بعد از اين كه روايات مادحة را مىآورد مىگويد كه: رواياتى كه در مذمت مختار نقل شده است آنها (عامه) اين مطالب را وضع كردند. حرفها، حرفهاى آنهاست. براى اين كه سياه كنند چهره را. بعد مرحوم آقاى خويى مىفرمايد
اولاً حرفى كه ابن داود به كشى نسبت داده من نديدم شايد در نسخههايى باشد كه پيش خود ايشان بوده است. نسخهاى كه پيش من هست اين جمله نيست ولى حرف من اين است. و ما قبلاً گفتيم. مضافاً بر اينكه رواياتى كه مختار را مذمت مىكند ضعيفاند و ممكن است از امام صادر شده باشد اما حمل بر تقيه است. بر حسن حال مختار اين كافى است. كه او شاد كرده اهل بيت را. هر كسى كه شنيد خوشحال شد. قاتلين حسين را كشت. و يك خدمت بزرگى كه ايشان تقديم اهل بيت كرده است مستحق جزاء است. خدا پاداشش را مىدهد. آيا اصلاً احتمال مىدهيد رسول الله و اهل البيت اين خدمات را نديده بگيرند.
آقاى خويى سپس مىفرمايد:
محمد حنفيه وقتى در جمعى از شيعه نشسته بود و گله مىكرد از حركت كُند مختار، حرفش تمام نشده بود كه دو تا سر نحس عبيدالله و عمر سعد را آوردند جلوى او در مدينه. اين را كه ديد حرفش را قطع كرد دست برد به طرف آسمان گفت كه: اللهم لاتنسى هذا اليوم للمختار. . . خدايا اين روز، روز بزرگى است. اين روز را در پرونده عمل مختار ثبت بكن. و بهترين جزاء از اهل بيت را به ايشان بده. والله بعد از اين كارى كه تقديم كرد به پيشگاه اهل بيت ديگه ما هيچ گلهاى از مختار نداريم.