41بنابراين نمى توان با تكيه به اين روايات، شخصيتى كه دل اهل بيت را خنك كرد را طرد نمود. كسى كه توسط مصعب بن عمير محاصره شد و با هفتصد نفر قتل عام شدند. آل زبير دست كمى از آل امويه نداشتند. خيلى از روايات را بر عليه امير المؤمنين (ع) جعل كردند. خيلى از روايات در مدح جدشان جد مادرىشان اينها جعل كردند. مصعب آدم مجرمى بود15 به دستور او خانه مختار را محاصره كردند. به زنها و بچههايش گفت يا تبرى بجوييد. بگوييد ما از مختار بيزاريم. همه قبول كردند گفتند ما بيزاريم مگر دو تا زن. يكى دختر سمره بن جندب بود. يكى هم دختر نعمان بن بشير بود. اين دو تا گفتند نه. چه طور اظهار بيزارى بجوييم از مردى كه روزهدار بود. شبها به عبادت برمىخاست و جانش را براى خدا، رسول خدا نثار كرد تا خونخواه فرزند دختر پيامبر باشد.
روايت چهارم:
او همدست با جريانى بود كه براى تحويل دادن امام مجتبى به معاويه تلاس مى كردند. اين روايت را صدوق نقل مىكند. او فرموده است:
أن الحسن (ع) لما صار في مظلم ساباط، ضربه أحدهم بخنجر مسموم، فعمل فيه الخنجر، فأمر ع أن يعدل به إلى بطن جريحي، و عليها عم المختار بن أبي عبيدة مسعود بن قيلة، فقال المختار لعمه: تعال حتى نأخذ الحسن ع و نسلمه إلى معاوية فيجعل لنا العراق، فنظر بذلك الشيعة من قول المختار لعمه، فهموا بقتل المختار فتلطف عمه لمسألة الشيعة بالعفو عن المختار ففعلوا.
امام مجتبى (ع) وقتى به ساباط «مدائن» رسيد آقا را ترور نافرجام كردند. و فردى با خنجر به آقا حمله كرد و آن خنجر اثر خودش را گذاشت و ضربه كارى بود. بعد امام دستور دادند كه من را ببريد منطقه. «بطن جريحا» . . . آن جا عموى مختار والى و مسؤوليت آن منطقه را داشت. آقا را آوردند آن جا و بسترى شدند. مختار به همراه عموى خود به ديدن امام آمد. بعد شروع كرد توى گوش عمو گفت: بيا امام را تحويل معاويه بدهيم. تا استاندار عراق شويم. اين حرف را كه زد محافظين و شيعيانى كه دور حضرت (ع) ا بودند نگاه تندى به او كردند و خواستند او را بكشند عمويش در حق او شفاعت كردو آنها هم عفو كردند.
اين اشكال مهم است وخيلىها اين را مطرح مىكنند. ليكن:
اولا: از قبل و بعد سندش اطلاع ندارند. آقاى خويى مىفرمايد كه اين روايت مرسله است. صدوق اين را مرسلاً نقل مىكند و غير قابل اعتماد است چه طور وقتى مىرسيد به مختار هر روايت ضعيف را مىپذيريد.
ثانيا: در صورت صحت روايت، ممكن است بگويم استمزاجى از سوى مختار بوده است. دوران امام مجتبى (ع) مخصوصاً بعد از آن جنگ، خيانتها زياد شد. مختار ترس داشت كه مبادا عمو هم از اين نمونه ها باشد. خواست او را استمزاج و امتحان كند ببيند آيا وضع عمو همين است. كه اگر چنين است آقا را جابجا كند و به جاى امنى ببرند. و اين حرف را ايشان زد از باب شفقت بر امام مجتبى (ع) . اين فرمايش مرحوم آقاى خويى است.
مرحوم خوئى مىفرمايد كه نظر ما اين است. بعد مىفرمايد كه اتفاقاً بعضى از افاضل براى من نقل كردند كه ما از معصوم روايت در توجيه كار مختار ديديم ولى ايشان آن روايات را نقل نكردند.
ارتباط مختار و محمد حنفيه