44لشكر شام برگشت. حرفش اين بود. نادى يا شيعه المختار الكذاب؛ اى پيروان مختار كذاب، بعد شروع كرد به رجز خواندن. فسق و كفر شديد اشعار نمايان مىشود.
انا ابن ضبعان الكريم المفضل
من عصبه يبرون من دين علي
من جزو همان نواصب هستم. من جزو گروهى هستم كه بيزارى مىجويند از دين على ابن ابيطالب. مگر ناصبى چيست؟ در همان حال احوص بن شداد الهمدانى آمد و شروع كرد به جواب دادن او، او از همان بازماندگان گارد ويژه على ابن ابى طالب بود.
أنا ابن شداد على دين علي
لست لعثمان بن أروى بولي
من كارى به حزب و رهبرى حزبتان ندارم. من بر دين على هستم.
لأصلين القوم فيمن يصطلي
بحر نار الحرب حتى تنجلي
آتشتان مىزنم. يك نفرتان را هم زنده نمىگذارم.
آن وقت مىآيد آقاى ذهبى همان اول مثل اين كه حرف براى گفتن ندارد بفرماييد مختار ابن ابى عبيد ثقفى الكذاب. همان حرفى كه ناصبيان در مصاف زده اين آقا هم در كتابش مى نويسد: «المختار الكذاب» . اين جا ديگر صحابه تراشى نمىكند. آرى اگر اموى باشد. به هر نحوى شده اموى را آرم صحابى به او مى زنند «له صحبه» . بله يك وقتى پيامبر مثلاً آن جا بود. او هم پيامبر را ديد. پس مى شود صحابى. پيداست روحيه و تفكر اموى است. مىخواهد به طريقى شجره ملعونه را تطهير كنند چون خودش جزو ملعونين است.
خلاصه در آن جا صحابى مىتراشد. اما اين جا مىگويد «كان ابوه اسلم فى حياه النبى» . در زمان پيامبر اكرم مسلمان شد. «و لم نعلم له صحبه» . گمان نمىكنم پيامبر را ديده باشد. زمان پيامبر اسلام آورده. بعد مىگويد مختار آن جاها بود. مىگويد بالاخره آن هم معلوم نيست. خلاصه از همان اول اگر خواسته باشد فحش بدهد نگويند تو به صحابه دارى جسارت مىكنى. بعد مىآيد از مختار تعريف مىكند. خوب تعريفش را دقت كنيد؛ مىگويد:
كان من كبراء ثقيف و ذوي الرأي و الفصاحه و الدهاء و قله الدين؛
او شخصيتى بلند مرتبه در قبيله ثقيف بود همچنين او فردى صاحب نظر، سخنور و شجاع بود اما دينش كم بود! .
شمس الدين ذهبى كه از امويان دفاع مىكند ديندار است اما مختار ديندارى اش كم بود البته در ادامه ماهيتش روشن مى شود يك حديثى را از پيامبر نقل مىكند. نمىدانم چه جورى اينها را تطبيق مىدهند بر مختار. مىگويد كه پيامبر اكرم فرمودند
«يكون في ثقيف كذاب و مبير؛ در طايفه ثقيف يك كذاب و خونريز و سفاك است.» بعد خودش مىگويد. بله كذابش همين مختار است. و مبيرش هم حجاج است. بعد مىگويد حال چرا كذاب است؟ مىگويد:
ادعي ان الوحي يأتيه و انه يعلم الغيب نشأ المختار بالمدينه يعرف بالميل الي بني هاشم21. . .
او ادعا كرد كه برايش وحى مى شود و او غيب مى داند و در مدينه رشد كرد و مدينهاىها تمايل به بنى هاشم داشتند.
بنابراين مشكل مختار اين است كه به اهل بيت تمايل داشته است. بعد مىگويد: