57نامحرم است، اما وقتى كه نزديك ظهر شد، آن را از صاحبش مىخرد و براى وى حلال مىشود. هنگام ظهر آن را آزاد مىكند، پس براى وى حرام مىشود. وقتى كه عصر مىشود با وى ازدواج مىكند، پس بر وى حلال مىشود. وقتى كه مغرب مىشود، وى را ظِهار كرده، پس بر وى حرام مىشود، هنگام عشاء كفاره ظهار خود را مىپردازد، پس كنيز بر وى حلال مىشود. وقتى كه پاسى از شب مىگذرد، وى را يك طلاقه مىكند، پس بر وى حرام مىشود و هنگام طلوع فجر به زن رجوع كرده، پس بر وى حلال مىشود» .
مأمون پس از شنيدن پاسخ امام خطاب به حاضرين جلسه گفت:
«هل فيكم أحدٌ يستحضر أن يجيب عن هذه المسأله بمثل هذا الجواب؟» در پاسخ گفتند:
«ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء.» سپس مأمون در پاسخ كسانى كه منكر علم و فضيلت امام جواد (ع) بودند گفت:
«قد عرفتم ألان ما تنكرون» پس از اين سؤال و جواب، آثار سرافكندگى و پريشانى در صورت قاضى يحيى بن اكثم به گونهاى نمايان شد كه توجه تمام اهل مجلس را به خود جلب كرد. 1
قضيه امام جواد (ع) و يحيى بن أكثم در بسيارى از محافل علمى نقل شده است، ولى اگر بخواهيم به عمق فضيلت امام نزديك شويم، لازم است يحيى بن أكثم را نيز بشناسيم. اهل سنت درباره وى چنين گفتهاند:
يحيى بن اكثم يكى از بزرگان اهل سنت در دوران خويش بوده است. وى قاضى و از علماى دربارى بوده و كوچك و بزرگ فضل و علم و رياست و مقامات دنيوى وى را مىشناختند. در تمام مشكلات به يارى خلفاى دوران خويش مىشتافت و هيچ كس بر وى مقدم نمىشد. از نظر مقام علمى آنقدر بالا بود كه مأمون را نيز مغلوب كرده بود. هيچ يك از وزرا بدون مشورت با يحيى بن اكثم كارى انجام نمىدادند. 2
خطيب بغدادى نكتهاى اخلاقى و روانى از روحيات يحيى بن أكثم نقل مىكند؛ مىگويد:
يحيى بن اكثم بسيار حسود و فتنهگر بود. اگر شخصى را مىديد كه عالم به فقه است، درباره حديث از وى سؤال مىكرد و اگر شخصى در رشته حديث تبحر داشت، از وى درباره نحو مىپرسيد تا وى را خجالتزده و شرمنده كند. 3